از آنچه گفته شد معلوم گرديد كه از نظر فقهى، هم در باب عبادات و هم در باب1 ـ اكثر قائلين از راه مقدّميت وارد شدند و مىگفتند: «عدم صلاة، مقدّمه براى فعل ازاله است و هنگامى كه ازاله واجب شد، عدم صلاة هم ـ از باب مقدّميت ـ وجوب غيرى پيدا مىكند و در اين صورت خود صلاة ـ به عنوان ضدّ عام ـ حرمت غيرى پيدا مىكند و نهى متعلّق به آن، به عنوان نهى غيرى خواهد بود».