دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی - نسخه متنی

حسن حسن زاده آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و سطح او عالم را قطع كند بر سطح زمين نيز دائره اى پديد آيد كه خط استواء را بر زواياى قائمه قطع كند . پس زمين بدين دو دائره به چهار قسم مساوى شود و دو قسم از آن جنوبى بود و دو قسم شمالى و عمارت زمين بر يك قسم است و آن ربعى باشد از زمين . و چون دائره ديگر توهم كنيم كه به چهار قطب اين هر دو دائره كه ياد كرديم برگذرد و سطح اين دائره سيم عالم را قطع كند بر بسيط زمين نيز دائره ديگر پديد آيد كه آن دو دائره اول را قطع كند بر زواياى قائمه . پس اين ربع كه معمور است از زمين به دو نيم شود يك نيمه شرقى و يك نيمه غربى و نقطه تقاطع را كه ميان اين دائره سيم و خط استواء بود قبه زمين خوانند زيرا كه او بر نيمه جاى عمارت است كه ابتداء عمارت در طول از يك نقطه تقاطع گيرند كه ميان خط استواء و دائره دوم است تا به ديگر نقطه تقاطع كه در مقابل وى است . و اين جمله كه ميان اين دو نقطه است صد و هشتاد جزؤ است و نيم دائره از معدل النهار مسامت اين مقدار بود . و اين دائره دوم افق قبه زمين است . و دائره سوم دائره نصف النهار قبه است .

پس ميان قبه و ميان هر دو نقطه از دو نقطه تقاطع نود درجه بود . اما ابتداء عمارت در عرض قبه زمين گيرند تا به نقطه اى از دائره سيم به سوى شمال كه ياد كرديم از قبه تا آن نقطه نزديك بعضى شصت و سه درجه بود و نزديك بعضى شصت و شش درجه و قوسى از دائره نصف النهار قبه مسامت اين مقدار بود . و چون ميان اول عمارت و آخر عمارت او در طول مقدار نصف دائره بود پس هر گاه كه در اقصى عمارت مشرق روز به آخر رسد و آفتاب فرو شود در اقصى عمارت مغرب آن وقت آفتاب برآيد . و چون به اقصى عمارت مغرب آفتاب فرو شود آن زمان به اقصى عمارت مشرق آفتاب برآيد .

و نيز چون ميان دو طرف عمارت نيم دائره بود لازم آيد كه قدمهاى ساكنان يك طرف عمارت بر سمت قدمهاى ساكنان طرف ديگر بود تا چون دو بخش بر خط استواء بر دو طرف عمارت بايستند دو طرف خطى كه از مركز عالم به دو طرف عمارت پيوندد و به قدمهاى اين دو شخص رسد پس بر هر يكى رسد از ايشان تا اگر توهم كنيم كه زمين از ميان برخيزد و نيست گردد هر دو قدم اين يك شخص بر هر دو قدم آن ديگر شخص منطبق شود . اما چون اين دو شخص بر دو طرف عمارت نباشند و به جاى ديگر باشند اگر بعد ميان ايشان هر دو بيش از يك ربع دائره بود آن دو خط كه از مركز عالم بيرون آيند و هر يكى به قدم يكى از آن دو شخص پيوندد به نزديك مركز عالم به زاويه منفرجه محيط گردد . و اگر بعد ميان آن دو شخص كم از ربع دائره بود آن زاويه حاده بود . و اگر بعد ميان

/ 526