هر گاه دائره اى بر قطب دائره اى گذرد مار بر قطب ديگرش نيز بود و آن دائره هم با وى چنين بود يعنى هر يك بر دو قطب ديگرى گذرد و تقاطع آن دو بر زواياى قائمه بود و بالعكس يعنى هر گاه تقاطع دو دائره به يكديگر بر زواياى قائمه بود هر يك مار بر دو قطب ديگرى بود كه در درس قبل گفته آمد . دائره ماره به اقطاب اربعه : اگر عظيمه اى بر هر يك از دو قطب معدل النهار و منطقة البروج بگذرد يعنى مار بر چهار قطب اين دو منطقه بود آن را دائره ماره به اقطاب اربعه گويند . و سطح آن بر سطح هر دو منطقه بر زواياى قائمه قائم است . و دو قطب او دو نقطه اعتدال بود زيرا كه اين دائره بر قطبين هر دو آنها گذشته است پس لامحاله قطبين او محل تقاطع ايشان كه مشترك بينهما است مى باشد . پس قوسهايى از معدل النهار و منطقة البروج كه بين هر يك از دو نقطه اعتدال و دائره ماره به اقطاب اربعه واقع شوند ربع دور خواهند بود . و مدت سير و شمس در دائره شمسيه در هر ربعى فصلى از فصول اربعه سال در اكثر بقاع بود . و دو نقطه تقاطع اين دائره ماره باقطاب اربعه با منطقة البروج را دو نقطه انقلاب گويند . آن نقطه انقلاب كه در نيمه شمالى منطقة البروج بود انقلاب صيفى گويند كه چون شمس بدانجا رسد اول تابستان در اكثر بقاع بود . و آن ديگر را كه در نيمه جنوبى منطقة البروج بود انقلاب شتوى گويند كه چون شمس بدانجا رسد اول زمستان در اكثر بقاع بود . و دو نقطه تقاطع اين دائره با معدل النهار را نظيره انقلاب گويند يكى را نظيره انقلاب صيفى و ديگرى را نظيره انقلاب شتوى . اين نظيريه با جزء نظير درس قبل اشتباه نشود . بدان كه چون خواهيم بر كره بعد نقطه اى را از مبدئى مفروض و يا ميل عظيمه اى را از ديگرى تحصيل كنيم ناچار بايد به وسيله ترسيم عظيمه اى بر آن بدست آوريم . خلاصه طناب مساحى ما بايد قوس عظيمه اى بوده باشد . و چون در تحصيل