تبصره
در اين تبصره دو مطلب است : مطلب اول در بيان فرق ميان علم تنجيم يعنى احكام نجومى و علم هيئت است . و مطلب دوم در بيان منجم به علم تنجيم در كتب فن و منجم در لسان روايات . اما در مطلب اول گوييم : علم هيئت مبتنى بر قواعد رياضى و قضاياى رصين هندسى است كه اگر محاسب در عمل اشتباه نكند و درست استخراج كند نتيجه محاسبه او مطابق با واقع خواهد بود . اين علم شريف ممدوح عقل و شرع است و هيچ داناى بخرد بينا و آگاه بر آن انگشت اعتراض ننهاده است . اما احكام نجومى كه از آن تعبير به علم تنجيم و علم نجوم مى گردد و مزاول به عمل آن را منجم مى گويند و يك سلسله قواعدى است كه از اوضاع كواكب احوال عالم و آدميان و سعد و نحس ايام و نظائر آنها تحصيل مى گردد در آن رد و ايراد و طعن و اعتراض بسيار بميان آورده اند . و مراد معترضان اين نيست كه كواكب را اثر تكوينى در نظام هستى نيست كه هيچ بخردى چنين تفوه نمى كند بلكه مقصودشان اعتراض بر مفيد علم قطعى بودن آن قواعد به وقوع حوادث است .چه بسا ارباب مؤلفات كه فرق ميان علم هيئت و تنجيم نگذاشته اند و به اطلاق آنچه كه خود انگاشته اند حرفهايى نادرست و ناروا نگاشته اند . و چون در نقل اقوال آنان سودى نديده ايم دست نگاه داشته ايم زيرا كه وقتى طلعت حق آشكار شده است فضيحت باطل هويدا مى شود . اما مطلب دوم اين كه تكذيب منجم در برخى از روايات چنانكه از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ماثور است كه كذب المنجمون و رب الكعبه ناظر به آن كسى است كه منكر ماوراى طبيعت است و تاثير اجراى علوى را از خود آنها بالذات مى داند . جناب صندوق رحمة الله تعالى عليه در ابواب الخمسة از كتاب شريف خصال پس از نقل دو حديث در نكوهش منجم يكى اين كه المنجم ملعون الخ و ديگر اين كه المنجم . . . فى النار فرموده است : قال منصف هذا الكتاب رحمه الله :المنجم الملعون هو الذى يقول بقدم الفلك و لا يقول بمفلكه و خالقه عز و جل . ( ص 143ج 1 ط ناصرى ) پس بايد ميان منجم الهى و منجم طبيعى فرق گذاشت نه اين كه به اشتراك لفظى هر دو را يكنواخت شناخت و دهن ناشايسته به سخن نابايسته گشاد . كلمه منجم مانند كلمه فيلسوف و دكتر است . فيلسوفى مثلا داناى به مسائل فيزيك يعنى طبيعى