و اگر وجه شباهت چيز ديگر باشد مانند كره بودن و گشتن و نفع مردم از آن غير اينها دليل بر هفت نداريم . مردم قديم سطح خشكى زمين را به هفت بخش كرده بودند و هر بخش را اقليم مى گفتند مانند آن كه مردم عصر ما همه زمين را به پنج منطقه كرده اند يك منطقه حاره و دو منطقه معتدله و دو منطقه منجمده . اقليم هاى هفت گانه را از خط استواء تا منتهى معموره زمين اعتبار كرده بودند . از خط استواء به جانب شمال تا مدارى معين از مدارات زمين را اقليم اول مى گفتند و از آن مدار تا مدارى ديگر بطرف شمال اقليم دوم ( مكه در اقليم دوم واقع است ) و اقليم سيم در شمال اقليم دوم است . در بلاد ايران از بنادر جنوب تا اصفهان از اقليم سيم است و هر چه در عرض محاذى اين ناحيه باشد از مغرب افريقا تا ساحل درياى چين از اقليم سيم محسوب مى شود . و اقليم چهارم مشتمل بر ايالات شمالى ايران است و هر چه محاذى آن باشد در مشرق و مغرب و بدين ترتيب تا اقليم هفتم كه آخرين آبادى شمال كره زمين است . ابن عباس و بعضى مفسرين هفت زمين را به هفت قسمت مجاور يكديگر تفسير كرده اند و بعضى گمان كنند هفت طبقه روى يكديگر قرار دارند مانند طبقه خاك سطح ظاهر زمين و طبقه نمناك و شن و امثال آن . اما قول اول صحيحتر است چون خداوند در بيان نعمت خود به چيزى تمسك كرده است كه مردم مى دانستند و مى شناختند و اين هفت اقليم از قديم نزد آنان معروف بود به اختلاف هوا و تنوع محصول و ميوه هاى هر اقليم خداوند به همان كه مشهور بود بر آنها احتجاج فرمود . بعضى گويند مراد