دهن آنست تو دارى كه چه شيرين سخن است
منبع آب حياتست و به نام دهن است
منبع آب حياتست و به نام دهن است
منبع آب حياتست و به نام دهن است
چنگ زن زهره شد از كف زدن كف خضيب
كز دبير فلك آوازه شعر حسن است
كز دبير فلك آوازه شعر حسن است
كز دبير فلك آوازه شعر حسن است
وانگهم درداد جامى كز فروغش بر فلك زهره
در رقص آمد و بربط زنان مى گفت نوش
در رقص آمد و بربط زنان مى گفت نوش
در رقص آمد و بربط زنان مى گفت نوش
فلكى آنست كه در ازمنه متساويه زواياى متساويه و بعبارت ديگر قسى متساويه سير شود كه اين قسى مقدر آن زوايا خواهند بود و چون زوايا مساوى يكديگر نباشند قسى مقدر آنها نيز مساوى يكديگر نخواهند بود . پنج كوكب سفلى و علوى را بدين سبب متحيره گويند كه نسبت به ما گاهى مقيم نمايند يعنى ايستاده بنظر آيند و گاهى متحرك و در حركت هم گاهى بسوى مشرق روند و دوباره بسوى مغرب برمى گردند و گاهى بسوى مغرب رهسپارند و دوباره بسوى مشرق برمى گردند مانند شخص سرگردانى مثلا يك طلبه كه براى تحصيل يكباب خانه اجاره اى در كوچه ها گاهى متحير ايستاده است وگاهى بدين سوى و بدان سوى از چپ و راست درآمد و شد است بخصوص اگر بچه دار هم باشد . و اين خود حكايت حال اين داعى است كه در عهد جوانى چنانكه افتد و دانى بدان مبتلا بوده ام . وقتى در تهران آنقدر به اين كوچه و آن كوچه و اين بنگاه و آن بنگاه سرگردان شده ام كه متحيره به حيرت آمدند و تو را طاقت نباشد از شنيدن از هر كس سراغ خانه مى گرفتم نخستين پاسخ پرسشم اين بود كه : بچه دارى ؟ مى گفتم آرى فقط دو نفريم و يك طفل رضيع بنام عبدالله داريم جواب مى