دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی - نسخه متنی

حسن حسن زاده آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • دهن آنست تو دارى كه چه شيرين سخن است
    منبع آب حياتست و به نام دهن است



  • منبع آب حياتست و به نام دهن است
    منبع آب حياتست و به نام دهن است



و مختم آن اين :




  • چنگ زن زهره شد از كف زدن كف خضيب
    كز دبير فلك آوازه شعر حسن است



  • كز دبير فلك آوازه شعر حسن است
    كز دبير فلك آوازه شعر حسن است



و جناب حافظ در غزلى فرمايد :




  • وانگهم درداد جامى كز فروغش بر فلك زهره
    در رقص آمد و بربط زنان مى گفت نوش



  • در رقص آمد و بربط زنان مى گفت نوش
    در رقص آمد و بربط زنان مى گفت نوش



و نيز راقم در غزلى گفته است :

هر دم از جلوه نو نور جمالش دارد زهره سان رقص كنان از مه و تا ماهى را اين چند سطر را در اصطلاح احكامى بعنوان تنوع در سخن آورده ايم كه الكلام يجر الكلام و يدر الكلام به بيان هيئت مجسمه باز گرديم : سبعه سياره را نسبت به ارض اوج و حضيض است و برخى از آنها را در هر دوره دو اوج و دو حضيض است . لفظ اوج معرب اوگ كلمه هندى است يعنى دورترين نقطه فلك كوكب اعنى مدار آن از مركز زمين و مقابل آن حضيض است كه نزديكترين نقطه فلك كوكب و مدار آن بمركز زمين خواهد بود . و چون سيارات را نسبت بمركز زمين اوج و حضيض است حركات آنها گرد وى متشابه نخواهند بود و در درس سوم دانسته ايم كه حركت متشابه
فلكى آنست كه در ازمنه متساويه زواياى متساويه و بعبارت ديگر قسى متساويه سير شود كه اين قسى مقدر آن زوايا خواهند بود و چون زوايا مساوى يكديگر نباشند قسى مقدر آنها نيز مساوى يكديگر نخواهند بود . پنج كوكب سفلى و علوى را بدين سبب متحيره گويند كه نسبت به ما گاهى مقيم نمايند يعنى ايستاده بنظر آيند و گاهى متحرك و در حركت هم گاهى بسوى مشرق روند و دوباره بسوى مغرب برمى گردند و گاهى بسوى مغرب رهسپارند و دوباره بسوى مشرق برمى گردند مانند شخص سرگردانى مثلا يك طلبه كه براى تحصيل يكباب خانه اجاره اى در كوچه ها گاهى متحير ايستاده است وگاهى بدين سوى و بدان سوى از چپ و راست درآمد و شد است بخصوص اگر بچه دار هم باشد . و اين خود حكايت حال اين داعى است كه در عهد جوانى چنانكه افتد و دانى بدان مبتلا بوده ام . وقتى در تهران آنقدر به اين كوچه و آن كوچه و اين بنگاه و آن بنگاه سرگردان شده ام كه متحيره به حيرت آمدند و تو را طاقت نباشد از شنيدن از هر كس سراغ خانه مى گرفتم نخستين پاسخ پرسشم اين بود كه : بچه دارى ؟ مى گفتم آرى فقط دو نفريم و يك طفل رضيع بنام عبدالله داريم جواب مى

/ 526