دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
المتن على هذا بحمله على القلب])الخ . يعنى درجات معدل النهار را بدين جهت ازمان گويند كه زمان به حركت آن اندازه گيرى مى شود چنان كه گويند هر ساعت مستوى پانزده جزء از معدل النهار است . اولا بدين جهت گفته است كه زمان با فنجان و ديگر آلات ساعت نيز اندازه گيرى مى شود بدين معنى كه هر گاه فنجان از آب پر شده است يكساعت تمام بسر آمده است و لكن بدين سبب است كه پر شدن فنجان از آب يعنى فلك معدل پانزده درجه حركت است . يا اول گفتن بدينجهت باشد كه آشكاراترين حركات حركت اجزاى منطقه حركت اولى است كه از شان و شايستگى او تقدير ازمنه است . حاصلش اينكه زمان بايد بحركت دائمى تقدير شود و نخستين حركتى را كه مى يابيم حركت شبانه روزى است پس اول بار زمان بدين حركت تقدير مى شود . و بعضى گفته است كه اجزاى فلك معدل را ازمان بدينجهت گويند كه اجزاء در ازمنه متساوى طلوع مى كنند . و برخى ديگر گفته است بدين جهت كه اجزاى دائره معدل باعتبار حركت سبب وجود زمان است پس اسم مسبب كه زمانست بر سبب كه اجزاى معدل است نهاده شده است . و ديگرى گفته است : زمان مقدار حركت يوميه است كه اين حركت يوميه مطابق با اجزاى معدل است . پس زمان حال در حركت يوميه است و حركت يوميه محل آن بنابر اين اسم حال كه زمان است بر اجزاى معدل كه محل اين حال يعنى حركت مطابق با آنست اطلاق شده است . و دور نيست كه كلام متن را ( عبارت خواجه را ) به حمل آن بر قلب بدين وجه توجيه كرد بان يقال : المراد بقوله لان الزمان يتقدر اولا بحركتها ان حركتها اولا يتقدر بالزمان يعنى ان الزمان مقدار تلك الحركة اولا و بالذات .بيرجندى در عبارت مذكور فنجان را بعنوان يكى از آلات براى تعيين ساعت نام برده است . و در فصل نهم باب سوم شرح تذكره در مبحث صبح و شفق نيز آن را نام برده است و چنين گفته است اذا عرفت ساعات الصبح و الشفق بالفنجان و غيره من آلالات التى يعرف بها الساعات الخ . كتاب جامع المبادى و الغايت تصنيف ابوعلى حسن مراكشى در وصف آلات رصدى است . و نيز كتاب رفيع الصنعة در صنعت اسطرلاب و ربع مجيب و ربع مقنطره و زرقاليه و صفحه طاس مطلوبست . حالا در نظر بگيريد عرض تمام ميل كلى را آنگاه كه نقطه انقلاب شتوى يعنى راس الجدى بر نقطه جنوب بر افق بود پس نقطه انقلاب صيفى كه راس سرطانست در آنگاه بر نقطه شمال بر افق خواهد بود و يك قطب منطقه بسمت راس بود و ديگرى بسمت قدم يعنى دو قطب منطقه با دو قطب افق باهم متحد گردند و عظيمه منطقه با عظيمه افق منطبق شود و آن بيش از يك آن نبود و در آن دوم شش برج يعنى يك نيمه فلك البروج يكباره از افق برخيزد و نيمه ديگر آن كه نيز شش برج است به يكبار از افق فرو شود چنانكه در شماره سيزدهم درس 56 بتفصيل گفته آمد . غرض اين كه در اين فرض مطالع و مغارب منطقة البروج