روش تفسيرى طبقات اول و دوم مفسرين و بيان علل اختلاف روش اهل علم در تفسير قرآن پس از رسول خدا (ص)
طبقه اول از مفسرين اسلام، جمعى از صحابه بودند، (كه البته مراد ما از صحابه غير على (ع) و ائمه اهل بيت عليهم السلامند، براى اينكه در باره آن حضرت سخنى جداگانه داريم، كه بزودى از نظر خواننده مىگذرد)، مانند ابن عباس، و عبد اللَّه بن عمر، و ابى، و غير ايشان، كه دامن همت به كمر زده، و دنبال اين كار را گرفتند.آن روز بحث از قرآن از چارچوبه جهات ادبى آيات، و شان نزول آنها، و مختصرى استدلال به آيات براى توضيح آياتى ديگر، و اندكى تفسير بروايات وارده از رسول خدا (ص)، در باب قصص و معارف مبدأ و معاد، و امثال آن تجاوز نميكرد.در مفسرين طبقه دوم، يعنى تابعين، چون مجاهد، و قتاده، و ابن ابى ليلى، و شعبى، و سدى، و ديگران نيز كه در دو قرن اول هجرت بودند، جريان به همين منوال بود، ايشان هم چيزى به آنچه مفسرين طبقه اول، و صحابه، در طريقه تفسير سلوك كرد، بودند، نيفزودند، تنها چيزى كه به آن اضافه كردند، اين بود كه بيشتر از گذشتگان در تفسير خود، روايت آوردند، (كه متاسفانه در بين آن روايات، احاديثى بود كه يهوديان جعل كرده، و در بين قصص و معارف مربوط به آغاز خلقت، و چگونگى ابتداء خلقت آسمانها، و تكوين زمين، و درياها، و بهشت شداد، و خطاهاى انبياء و تحريف قرآن، و چيزهايى ديگر از اين قبيل دسيسه و داخل احاديث صحيح نمودند، و هم اكنون در پارهاى روايات تفسيرى و غير تفسيرى، از آن قبيل روايات ديده مىشود).بعد از رسول خدا (ص) در عصر خلفاء، فتوحات اسلامى شروع مىشود، و مسلمانان در بلاد فتح شده با فرقههايى مختلف، و امتهايى گونهگون، و با علماى اديان و مذاهب مختلف آشنا ميشوند، و اين خلطه و آميزش سبب مىشود بحثهاى كلامى در مسلمانان شايع شود.از سوى ديگر در اواخر سلطنت امويان و اوائل عباسيان، يعنى در اواخر قرن اول هجرت، فلسفه يونان بزبان عربى ترجمه شده، در بين علماى اسلام انتشار يافت، و همه جا مباحث عقلى ورد زبانها و نقل مجالس علماء شد.و از سوى سوم مقارن با انتشار بحثهاى فلسفى، مطالب عرفانى و صوفىگرى نيز در اسلام راه يافته، جمعى از مردم به آن تمايل نمودند، تا بجاى برهان و استدلال فقهى، حقايق و معارف دينى را از طريق مجاهده و رياضتهاى نفسانى دريابند.و از سوى چهارم، جمعى از مردم سطحى به همان تعبد صرف كه در صدر اسلام نسبت بدستورات رسول خدا (ص) داشتند، باقى ماندند، و بدون اينكه كارى به عقل و فكر خود داشته باشند، در فهم آيات قرآن به احاديث اكتفاء نموده، و در فهم معناى حديث هم هيچگونه مداخلهاى ننموده، به ظاهر آنها تعبد مىكردند، و اگر هم احيانا بحثى از قرآن مىكردند، تنها از جهات ادبى آن