در اين مسئله بعضىها بكلى منكر روايات نامبرده شدهاند، و چنين استدلال كردهاند: كه از ظاهر آيه: (وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ) الخ بر مىآيد كه اين دو بزرگوار خانه كعبه را بنا كردهاند، و براى عبادت كردن خدا در سرزمين و ثنيت و بتپرستى بنا كردهاند، و اينكه پارهاى داستانسرا، و به پيروى آنان جمعى از مفسرين، حرفهاى ديگرى كه قرآن از آن سكوت كرده اضافه كردهاند. حرفهايى است زيادى، كه نبايد بدان اعتناء ورزيد.هر چند كه در اين روايات خود تراشيده، تفنن كرده يك بار خانه خدا را قديم دانسته، يك بار از زيارت حج آدم سخن گفتهاند، بارى ديگرى از آسمان رفتن آن در زمان طوفان خبر داده، و نيز گفتهاند حجر الاسود سنگى از سنگهاى بهشت بوده است.و اين آرايشها كه داستانسرايان از يك داستان اسطورهاى خود بعنوان داستانى دينى كردهاند، هر چند كه در دل سادهلوحان اثر خود را كرده، و ليكن مردم خردمند و صاحب نظران از اهل علم، هرگز غفلت ندارند، از اينكه شرافتى كه خدا ببعضى موجودات نسبت به بعضى ديگر داده، شرافت معنوى است، پس شرافت خانه كعبه بخاطر انتسابى است كه بخدا دارد و شرافت حجر الاسود بخاطر اين است كه بندگان خدا بدان دست مىكشند، و در حقيقت بمنزله دست خداى سبحان است، و گر نه صرف ياقوت و يا در و يا چيز ديگر بودن در خانه در اصل، باعث شرافتى آن نمىشود چون شرافت در و ياقوت حقيقى نيست.در ناحيه خدا يعنى در بازار حقائق چه فرقى بين سنگ سياه، و سفيد هست، پس شرافت خانه تنها بخاطر اين است كه خدا نام خود را بر آن نهاده، و آن را محل انواع عبادتها قرار داده، عبادتهايى كه در جاى ديگر عملى نمىشود، و تفصيلش گذشت، نه بخاطر اينكه سنگهاى آن بر ساير سنگها برترى دارد، و يا محل ساختمان آن از ساير زمينها امتياز دارد، و يا بناى آن از آسمان و از عالم نور آمده است.و اين مطلب تنها مربوط بخانه كعبه نيست، بلكه شرافتى هم كه انبياء بر ساير افراد بشر