داستانى در تاييد ادله گذشته بر وجود عالم برزخ و حيات روح بعد از مرگ
(مترجم): در اينجا مناسب ديدم بعنوان تاييد ادله گذشته از ميان داستانهايى كه در اين باره شنيدهام يك داستان را نقل كنم تا خواننده عزيز نسبت به زندگى در برزخ اعتقادش قوىتر گردد، البته همانطور كه اشاره شد در اين باره شنيدههاى بيشترى دارم و همه را از اشخاص با تقوى و مورد وثوق شنيدهام لكن داستانى كه از نظر خواننده مىگذرد مربوط به مشاهدهاى است كه براى استاد عاليقدرم علامه طباطبائى مؤلف همين كتاب دست داده و من آن را قبلا از حضرت آية اللَّه جناب آقاى حاج شيخ مرتضى حائرى يزدى فرزند مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى يزدى مؤسس و بنيانگذار حوزه علميه قم شنيده بودم بعد عين شنيده خود را براى جناب استاد نقل كردم و ايشان آن را صحه گذاردند و امروز كه روز چهارشنبه يازدهم جمادى الاولى سال 1398 هجرى قمرى است از ايشان اجازه خواستم داستان زير را در بحث پيرامون برزخ درج كنم ايشان جواب صريحى ندادند ولى از آنجايى كه به نظر خودم بهترين دليل بر وجود برزخ است لذا نتوانستم از درج آن چشم بپوشم، و اينك آن داستان:در سالهايى كه در حوزه نجف اشرف مشغول تحصيل علم بودم مرتب از ناحيه مرحوم والدم هزينه تحصيلم به نجف مىرسيد و من فارغ البال مشغول بودم تا آنكه چند ماهى مسافر ايرانى به عراق نيامد و خرجيم تمام شد، در همين وضع روزى مشغول مطالعه بودم و دقيقا در يك مسئله علمى فكر مىكردم كه ناگهان بى پولى و وضع روابط ايران و عراق رشته مطلب را از دستم گرفته و بخود مشغول كرد، شايد چند دقيقه بيشتر طول نكشيد كه شنيدم درب منزل را مىكوبند، در حالى كه سر روى دستم نهاده و دستم روى ميز بود برخاستم و درب خانه را باز كردم مردى ديدم بلند بالا و داراى محاسنى حنايى و لباسى كه شباهت به لباس روحانى عصر حاضر نداشت نه فرم قبايش و نه فرم عمامهاش، اما هر چه بود قيافهاى جذاب داشت.به محضى كه در را باز كردم سلام كرد و گفت: من شاه حسين ولى، پروردگار متعال مىفرمايد در اين مدت هيجده سال، كى گرسنهات گذاشتهام كه درس و مطالعهات را رها كرده و بفكر روزيت افتادهاى!! آن گاه خدا حافظى كرد و رفت.1- فروع كافى ج 3 ص 244 حديث 3