گفته جمعى از معتقدين به مبدأ و معاد پيرامون انكار تجرد روح و رد آن
3- جمعى ديگر از منكرين تجرد نفس، البته از كسانى كه معتقد به مبدأ و معادند در توجيه انكار خود گفتهاند: آنچه از علوم، مربوط به زندگى انسان، چون فيزيولوژى و تشريح بر مىآيد، اين است كه آثار و خواص روحى انسان مستند هستند به جرثومههاى حيات، يعنى سلولهايى كه اصل در حيات انسان و حيوانند و حيات انسان بستگى به آنها دارد، پس روح يك اثر و خاصيت مخصوصى است كه در اين سلولها هست. و تازه اين سلولها داراى ارواح متعددى هستند، پس آن حقيقتى كه در انسان هست و با كلمه (من) از آن حكايت مىكند، عبارت است از مجموعهاى از ارواح بيشمار كه بصورت اتحاد و اجتماع در آمده و معلوم است كه اين كيفيتهاى زندگى و اين خواص روحى، با مردن آدمى و يا به عبارتى با مردن سلولها، همه از بين مىرود و ديگر از انسان چيزى باقى نمىماند.بنا بر اين ديگر معنا ندارد بگوئيم: بعد از فناى بدن و انحلال تركيب آن، روح مجرد او باقى ميماند، چيزى كه هست از آنجايى كه اصول و جرثومههايى كه تا كنون با پيشرفت علوم كشف شده، كافى نيست كه بشر را به رموز زندگى آشنا سازد و آن رموز را برايش كشف كند، لذا چارهاى نداريم جز اينكه بگوئيم: علل طبيعى نميتواند روح و زندگى درست كند و مثلا از خاك مرده موجودى زنده بسازد، عجالتا پيدايش زندگى را معلول موجودى ديگر، يعنى موجودى ما وراء الطبيعه بدانيم.و اما استدلال بر تجرد نفس از جهت عقل بتنهايى و بدون آوردن شاهدى علمى، استدلالى است غير قابل قبول كه علوم امروز گوشش بدهكار آن نيست، چون علوم امروزى تنها و تنها بر حس و تجربه تكيه دارد و ادله عقلى محض را ارجى نمىنهد (دقت فرمائيد).مؤلف: خواننده عزيز مسلما توجه دارد كه عين آن اشكالهايى كه بر ادله ماديين وارد كرديم، بر دليلى كه اين طائفه براى خود تراشيدهاند نيز وارد است باضافه اين خدشهها كه اولا اگر اصول علمى كه تا كنون كشف شده، نتوانسته حقيقت روح و زندگى را بيان كند، دليل نميشود بر اينكه بعدها هم تا ابد نتواند آن را كشف كند، و نيز دليل نميشود بر اينكه خواص روحى (كه شما آن را مستند به جرثومه حيات ميدانيد) در واقع مستند به علل مادى كه تا كنون دست علم ما بدان نرسيده نبوده باشد، پس كلام شما مغالطه است كه علم بعدم را بدون هيچ دليلى بجاى عدم علم جا زدهايد.و ثانيا استناد بعضى از حوادث عالم- يعنى حوادث مادى- به ماده و استناد بعضى ديگر- يعنى حوادث و خواص زندگى- به ما وراء طبيعت كه خداى تعالى باشد مستلزم اين است كه براى ايجاد عالم، قائل به دو اصل باشيم، يكى مادى و يكى الهى و اين حرف را نه دانشمندان