رد ادله ماديين منكر تجرد روح - ترجمه تفسیر المیزان جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
صفحه 552
اگر بعضى از آن باطل شود و بعضى ديگر جاى آن را پر كند، اين دگرگونىها در آن درك نميشود، و اين واحد متحصل همان نفس ما است كه همواره حاضر براى ما است، و ما از آن تعبير مىكنيم به (من).
پس اينكه احساس مىكنيم كه ما غير از سر و پيكرمان هستيم، درست است و ليكن صرف اين احساس باعث نميشود بگوئيم پس (ما) غير از بدن و غير از خواص بدنى ما است، بلكه از آنجا كه مركز اعصاب مجموعهاى است كه توارد ادراكات در آن بسيار سريع انجام ميشود، لذا هيچ آنى از آن غافل نمىمانيم.
چون لازمه غفلت از آن بطورى كه در جاى خود مسلم شده است، بطلان اعصاب و توقفش از عمل است و آن همان مرگ است.
و نيز اينكه مىبينيم نفس (من) همواره ثابت است نيز درست است، اما اين هم دليل تجرد نفس نيست و از اين جهت نيست كه حقيقتى است ثابت كه دستخوش تحولات مادى نميشود، بلكه اين حس ما است كه (مانند ديدن آتش آتشگردان بصورت دائره)، در اثر سرعت واردات ادراكى، امر بر ايمان مشتبه ميشود، مثل حوضى كه دائما نهر آبى از اين طرف داخلش ميشود و از طرف ديگر بيرون مىريزد، به نظر ما مىرسد كه آب ثابت و همواره پر است و عكس آدمى يا درخت و يا غير آن كه در آب افتاده، واحد و ثابت است.
همانطور كه در مثال حوض، ما آن را آبى واحد و ثابت حس مىكنيم، در حالى كه در واقع نه واحد است و نه ثابت، بلكه هم متعدد است و هم متغير تدريجى، چون اجزاء آبى كه وارد آن ميشود، بتدريج وضع آن را تغيير ميدهد، نفس آدمى نيز هر چند به نظر موجودى واحد و ثابت و شخصى به نظر مىرسد، ولى در واقع نه واحد است و نه ثابت و نه داراى شخصيت.
و نيز گفتهاند نفسى كه بر تجرد آن از طريق مشاهده باطنى اقامه برهان شده، در حقيقت مجرد نيست، بلكه مجموعهاى از خواص طبيعى است و آن عبارت است از ادراكهاى عصبى كه آنها نيز نتيجه تاثير و تاثرى است كه اجزاء ماده خارجى و اجزاء مركب عصبى، در يكديگر دارند، و وحدتى كه از نفس مشاهده ميشود، وحدت اجتماعى است نه وحدت حقيقى و واقعى.
رد ادله ماديين منكر تجرد روح
مؤلف: اما اينكه گفتند: (رشتههاى مختلف علوم با آن همه پيشرفت كه كرده و به آن حد از دقت كه امروز رسيده، در تمامى فحصها و جستجوهاى دقيقش، به هيچ خاصيت از خواص بدنى انسان نرسيده مگر آنكه در كنارش علت ماديش را هم پيدا كرده، ديگر خاصيتى بدون علت مادى نماند، تا بگويى اين اثر روح مجرد از ماده است) سخنى است حق و هيچ شكى در آن نيست، لكن اين سخن حق، دليل بر نبود نفس مجرد از ماده كه برهان بر وجودش اقامه شده، نميشود.