آنچه كه علماى روانكاو عصر جديد در نفى تجرد روح فرض كرده‏اند - ترجمه تفسیر المیزان جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 1

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

صفحه 556

و امور متغير و امور متجزى را بصورت واحد و ثابت و بسيط درك كند، اين قواى مدركه ما، در درك خود اشتباه كرده، براى اينكه وقتى معلوم او را با همان معلوم در خارج مقايسه مى‏كنيم، مى‏بينيم با هم تطبيق نمى‏كند، آن وقت مى‏گوييم اشتباه كرده، و اما اينكه معلوم او براى او واحد و ثابت و بسيط است كه دروغ نيست و گفتگوى ما در همين معلوم است، از شما مى‏پرسيم: اين معلوم فراموش نشدنى ما (من) چيست؟ مادى است؟ يا مجرد؟ اگر مادى است پس چرا واحد و ثابت و بسيط است و چگونه يك امرى كه هيچگونه آثار ماديت و اوصاف آن را ندارد در زير جمجمه ما جا گرفته و هرگز هم فراموش نميشود؟ و اگر مجرد است كه ما هم همين را مى‏گفتيم.

پس از مجموع آنچه گفته شد، اين معنا روشن گرديد: كه دليل ماديين از آنجا كه از راه حس و تجربه و در چهار ديوارى ماده است، بيش از عدم و جدان (نيافتن) را اثبات نمى‏كند، ولى خواسته‏اند با مغالطه و رنگ‏آميزى عدم و جدان را به جاى عدم وجود (نبودن) جا بزنند، ساده‏تر بگويم دليلشان تنها اين را اثبات كرد كه ما موجودى مجرد نيافتيم، ولى خودشان ادعا كردند: كه موجود مجرد نيست، در حالى كه نيافتن دليل بر نبودن نيست.

و آن تصويرى كه براى جا زدن (نيافتن) بجاى (نبودن) كردند، تصويرى بود فاسد كه نه با اصول ماديت كه نزد خودشان مسلم و به حس و تجربه رسيده است، جور در مى‏آيد و نه با واقع امر.

آنچه كه علماى روانكاو عصر جديد در نفى تجرد روح فرض كرده‏اند

2- و اما آنچه كه علماى روانكاو عصر جديد در نفى تجرد نفس فرض كرده‏اند، اين است كه نفس عبارت است از حالت متحدى كه از تاثير و تاثر حالات روحى پديد مى‏آيد، چون آدمى داراى ادراك بوسيله اعضاى بدن هست، داراى اراده هم هست، خوشنودى و محبت هم دارد، كراهت و بغض نيز دارد، و از اين قبيل حالات در آدمى بسيار است كه وقتى دست به دست هم ميدهند و اين، آن را و آن، اين را تعديل مى‏كند و خلاصه در يكديگر اثر مى‏گذارند، نتيجه‏اش اين ميشود كه حالتى متحد پديد مى‏آيد كه از آن تعبير مى‏كنيم به (من).

در پاسخ اينان مى‏گوييم: بحث ما در اين نبود، و ما حق نداريم جلوى تئوريها و فرضيه‏هاى شما را بگيريم، چون اهل هر دانشى حق دارد فرضيه‏هايى براى خود فرض كند و آن را زير بناى دانش خود قرار دهد (اگر ديوارى كه روى آن پى چيد بالا رفت به صحت فرضيه خود ايمان پيدا كند و اگر ديوارش فرو ريخت، يك فرضيه ديگرى درست كند).

گفتگوى ما در يك مسئله خارجى و واقعى بود كه يا بايد گفت هست، يا نيست نه اينكه يكى وجودش را فرض كند و يكى نبودش را، بحث ما بحثى فلسفى است كه موضوعش هستى است در باره انسان بحث مى‏كنيم كه آيا همين بدن مادى است يا چيز ديگرى ما وراى ماده است.

/ 693