مسلك كسانى كه به ارزش‏هاى ثابت اخلاقى معتقد نيستند (ماديون) - ترجمه تفسیر المیزان جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 1

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

صفحه 563

مطرح است و نه رذيلتى، نه ستايش مردم و نه بارك اللَّه ايشان و نه ياد خيرشان، نه توجهى به دنيا دارد و نه به آخرت، نه بهشتى در نظر دارد و نه دوزخى، و روز به روز ذلت عبوديتش و دليل محبتش بيشتر مى‏شود.




  • روت لى احاديث الغرام صبابة
    و حدثنى مر النسيم عن الصبا
    عن الدمع عن عينى القريح عن الحوى
    بان غرامى و الهوى قد تحالفا
    على تلفى حتى اوسد فى لحدى «1»



  • باسنادها عن جيرة العلم الفرد
    عن الدوح عن وادى الغضا عن ربى نجد
    عن الحزن عن قلبى الجريح عن الوجد
    على تلفى حتى اوسد فى لحدى «1»
    على تلفى حتى اوسد فى لحدى «1»



و اين بيانش كه ما در اينجا آورديم هر چند اختصار را در آن ترجيح داديم و ليكن اگر در همين اختصار نيك دقت و تامل بخرج دهى، خواهى ديد كه در عين كوتاهيش در رساندن مطلوب كافى است، و نيز روشن گرديد كه در مسلك سوم پاى فضيلت و رذيلت به ميان نمى‏آيد و غرضها كه همان فضائل انسانى باشد، به يك غرض مبدل مى‏شود و آن عبارت است از وجه خدا، و اى بسا كه در پاره‏اى موارد، نظريه اين مسلك با آن دو مسلك ديگر مختلف شود، به اين معنا كه آنچه در نظرهاى ديگر فضيلت شمرده شود، در اين نظريه و مسلك رذيله شود و به عكس.

مسلك كسانى كه به ارزش‏هاى ثابت اخلاقى معتقد نيستند (ماديون)

در اينجا بقيه‏اى باقى ماند كه تذكرش لازم است و آن اين است كه در فن اخلاق يك نظريه ديگر هست كه با نظريه‏هاى ديگر فرق دارد، و اى بسا بشود آن را مسلك چهارم شمرد، و آن اين است كه براى فن اخلاق هيچ اصل ثابتى نيست، چون اخلاق هم از نظر اصول و هم فروع در اجتماعات و تمدن‏هاى مختلف اختلاف مى‏پذيرد و آن طور نيست كه هر چه در يك جا خوب و فضيلت بود، همه جا خوب و فضيلت باشد، و هر چه در يك جا بد و رذيله بود، همه جا بد و رذيله باشد، چون اصولا تشخيص ملتها در حسن و قبح اشياء مختلف است، بعضى ادعا كرده‏اند اين نظريه نتيجه نظريه معروف به تحول و تكامل در ماده است.

و در توضيحش گفته‏اند: اجتماع انسانى خود مولود احتياجات وجود او است، احتياجاتى كه ميخواهد آن را برطرف كند و در بر طرف كردنش نيازمند به تشكيل اجتماع مى‏شود، بطورى كه بقاء وجود فرد و اشخاص، منوط به اين تشكيل مى‏گردد، و چون طبيعت محكوم قانون تحول و تكامل است، قهرا اجتماع هم فى نفسه محكوم اين قانون خواهد بود.

1- يك عشق سطحى اسرار عشق سوزان را برايم حديث كرد و سند خود را به همسايگان آن كوه بلند تنها نسبت داد.

سند ديگر حديث چنين است، عبور نسيم روايت كرد از باد صبا، از باغها، از وادى غضا، (واقع در نجد)، از بلنديهاى نجد.

از اشك، از ديدگان زخمى من، از شور عشق، از اندوه، از قلب جريحه دارم، از وجد.

و متن حديث اين است كه: شور عشقم و دلدادگيم با هم سوگند خورده‏اند: كه مرا تلف كنند، تا در قبر سر ببالين لحد بگذارم.

/ 693