چطور ممكن است شرع با عقل مخالف باشد؟ - ترجمه تفسیر المیزان جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
صفحه 575
مؤلف: از اينكه فرمود: (و اگر بميرى) اشاره است به آيه شريفه (وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ، ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ و كسى كه به منظور مهاجرت بسوى خدا و رسولش از خانهاش بيرون ميشود و سپس مرگ او را درمىيابد، اجرش نزد خدا محفوظ است) «1» و اين آيه دلالت دارد بر اينكه بيرون شدن بسوى جهاد، مهاجرت بسوى خدا و رسول است.
و در كافى از امام صادق (ع) روايت آورده كه در باره آن اسماعيل، پيغمبرى كه خداوند صادق الوعدش خوانده، فرمود: از اين جهت او را صادق الوعد خواند كه به مردى وعده داده بود كه من در فلان محل منتظر تو هستم و بخاطر همين وعدهاى كه داده بود يك سال در آن محل منتظر او ماند و لذا خداى عز و جل او را صادق الوعد خواند، مرد نامبرده بعد از يك سال بيامد و اسماعيل او را از جريان خبر داد. «2»
مؤلف: اين حديث رفتارى را حكايت مىكند كه اى بسا عقل عادى آن را انحراف از راه اعتدال بداند، در حالى كه خداى سبحان صدق وعده را فضيلتى براى آن جناب شمرده و آن چنان تعظيمش كرده كه فرموده: (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ، إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ، وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا، وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ، وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا، بياد آر در كتاب اسماعيل را كه وى صادق الوعد، و هم پيغمبرى فرستاده شده بود و او همواره اهل خود را به نماز و زكات امر مىكرد، و نزد پروردگارش پسنديده بود) «3».
و اين ستايشى كه خداى تعالى از او كرده، بدين جهت است كه ميزانى كه خداوند عمل او را با آن سنجيده، غير ميزانى است كه عقل عادى اعمال را با آن مىسنجد چون عقل عادى با تدبير خود تربيت مىكند و خداى سبحان اولياء خود را با تاييد خود تربيت مىكند و معلوم است كه (كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا)، رفتار خدا عالىتر است، و نظائر اين قضيه بسيار است كه از رسول خدا (ص) و ائمه اهل بيت و اولياء خدا (ع) روايت شده است.
چطور ممكن است شرع با عقل مخالف باشد؟
حال اگر بگويى: چطور ممكن است شرع با عقل در آنچه كه عقل بدان دسترسى دارد مخالف باشد؟!.
در پاسخ مىگوييم: حكم عقل در آن مسائلى كه عقل بدان دسترسى دارد، در جاى خود معتبر است، لكن محتاج به موضوعى است كه حكم خود را بر آن موضوع مترتب كند، زيرا اگر موضوع حكم نباشد، عقل چگونه ميتواند حكم كند، و ما در سابق گفتيم كه امثال اين معلومات در مسلك سوم، نه موضوعى براى عقل باقى مىگذارد و نه حكمى، بلكه راه آن با راه عقل جدا است، راه