ترجمه تفسیر المیزان جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
صفحه 317ع، و ساير انبياء را از نظر بگذرانيد)، و نيز آن روحيه باعث شد كه در برابر مغرضان و گردنكشان خود رام و منقاد باشند، و هر دستورى را از آنها اطاعت كنند.امروز هم حق و حقيقت در برابر تمدن مادى كه ارمغان غربىها است بهمين بلا مبتلا شده، چون اساس تمدن نامبرده بر حس و ماده است، و از ادلهاى كه دور از حساند، هيچ دليلى را قبول نمىكند، و در هر چيزى كه منافع و لذائذ حسى و مادى را تامين كند، از هيچ دليلى سراغ نمىگيرد، و همين باعث شده كه احكام غريزى انسان بكلى باطل شود، و معارف عاليه و اخلاق فاضله از ميان ما رخت بربندد، و انسانيت در خطر انهدام، و جامعه بشر در خطر شديدترين فساد قرار گيرد، كه بزودى همه انسانها باين خطر واقف خواهند شد، و شرنگ تلخ اين تمدن را خواهند چشيد.در حالى كه بحث عميق در اخلاقيات خلاف اين را نتيجه ميدهد، آرى هر سخنى و دليلى قابل پذيرش نيست، و هر تقليدى هم مذموم نيست، توضيح اينكه نوع بشر بدان جهت كه بشر است با افعال ارادى خود كه متوقف بر فكر و اراده او است، بسوى كمال زندگيش سير مىكند، افعالى كه تحققش بدون فكر محال است.پس فكر يگانه اساس و پايهايست كه كمال وجودى، و ضرورى انسان بر آن پايه بنا ميشود، پس انسان چارهاى جز اين ندارد، كه در باره هر چيزى كه ارتباطى با كمال وجودى او دارد، چه ارتباط بدون واسطه، و چه با واسطه، تصديقهايى عملى و يا نظرى داشته باشد، و اين تصديقات همان مصالح كليهايست كه ما افعال فردى و اجتماعى خود را با آنها تعليل مىكنيم، و يا قبل از اينكه افعال را انجام دهيم، نخست افعال را با آن مصالح در ذهن مىسنجيم، و آن گاه با خارجيت دادن بان افعال، آن مصالح را بدست مىآوريم، (دقت فرمائيد).از سوى ديگر در نهاد انسان اين غريزه نهفته شده: كه همواره بهر حادثه بر ميخورد، از علل آن جستجو كند، و نيز هر پديدهاى كه در ذهنش هجوم مىآورد علتش را بفهمد، و تا نفهمد آن پديده ذهنى را در خارج تحقق ندهد، پس هر پديده ذهنى را وقتى تصميم مىگيرد در خارج ايجاد كند، كه علتش هم در ذهنش وجود داشته باشد و نيز در باره هيچ مطلب علمى، و تصديق نظرى، داورى ننموده، و آن را نمىپذيرد، مگر وقتى كه علت آن را فهميده باشد، و باتكاء آن علت مطلب نامبرده را بپذيرد.اين وضعى است كه انسان دارد، و هرگز از آن تخطى نمىكند، و اگر هم بمواردى برخوريم كه بر حسب ظاهر بر خلاف اين كليت باشد، باز با دقت نظر و باريك بينى شبهه ما از بين مىرود، و پى مىبريم كه در آن مورد هم جستجوى از علت وجود داشته، چون اعتماد و طمانينه بعلت امرى است فطرى و چيزى كه فطرى شد، ديگر اختلاف و تخلف نمىپذيرد.