ترجمه تفسیر المیزان جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
صفحه 436شد را شروع كرده، آنجا را محل امنى براى خود قرار دادند.از سوى ديگر قوم جرهم كه در ذى المجاز عرفات منزل داشتند، ديدند كه مرغان و وحشيان بدان سو آمد و شد ميكنند، آن قدر كه فهميدند در آنجا لانه دارند لا جرم آنها را تعقيب كردند، تا رسيدند به يك زن و يك كودك، كه در آن محل زير درختى منزل كردهاند، فهميدند كه آب به خاطر آن دو تن در آنجا پيدا شده، از هاجر پرسيدند: تو كيستى؟ و اينجا چه مىكنى؟ و اين بچه كيست؟گفت: من كنيز ابراهيم خليل الرحمانم، و اين فرزند او است، كه خدا از من به او ارزانى داشته، خداى تعالى او را مامور كرد كه ما را بدينجا آورد، و منزل دهد، قوم جرهم گفتند: حال آيا بما اجازه ميدهى كه در نزديكى شما منزل كنيم؟ هاجر گفت: بايد باشد تا ابراهيم بيايد.بعد از سه روز ابراهيم آمد، هاجر عرضه داشت: در اين نزديكى مردمى از جرهم سكونت دارند، از شما اجازه مىخواهند در اين سرزمين نزديك بما منزل كنند، آيا اجازهشان مىدهى؟ابراهيم فرمود: بله، هاجر به قوم جرهم اطلاع داد، آمدند، و نزديك وى منزل كردند، و خيمههايشان را بر افراشتند، هاجر و اسماعيل با آنان مانوس شدند.بار ديگر كه ابراهيم بديدن هاجر آمد جمعيت بسيارى در آنجا ديد و سخت خوشحال شد، رفته رفته اسماعيل براه افتاد، و قوم جرهم هر يك نفر از ايشان يكى و دو تا گوسفند به اسماعيل بخشيده بودند، و هاجر و اسماعيل با همان گوسفندان زندگى ميكردند. همين كه اسماعيل بحد مردان برسيد، خداى تعالى دستور داد: تا خانه كعبه را بنا كنند، تا آنجا كه امام فرمود: و چون خداى تعالى بابراهيم دستور داد كعبه را بسازد، و او نمىدانست كجا بنا كند، جبرئيل را فرستاد تا نقشه خانه را بكشد- تا آنجا كه فرمود- ابراهيم شروع بكار كرد، اسماعيل از ذى طوى مصالح آورد، و آن جناب خانه را تا نه ذراع بالا برد، مجددا جبرئيل جاى حجر الاسود را معلوم كرد، و ابراهيم سنگى از ديوار بيرون كرده، حجر الاسود را در جاى آن قرار داد، همان جايى كه الآن هست.بعد از آنكه خانه ساخته شد، دو درب برايش درست كرد، يكى بطرف مشرق، و درى ديگر طرف مغرب، درب غربى مستجار ناميده شد، و سقف خانه را با تنه درختها، و شاخه اذخر بپوشانيد، و هاجر پتويى كه با خود داشت بر در كعبه بيفكند و زير آن چادر زندگى كرد.بعد از آنكه خانه ساخته شد، ابراهيم و اسماعيل عمل حج انجام دادند، روز هشتم ذى الحجه جبرئيل نازل شد، و بابراهيم گفت: (ارتو من الماء) بقدر كفايت آب بردار، چون در منى و عرفات آب نبود، به همين جهت هشتم ذى الحجه روز ترويه ناميده شد، پس ابراهيم را از مكه به منى برد، و شب را در منى بسر بردند، و همان كارها كه به آدم دستور داده بود، بابراهيم نيز دستور