ترجمه تفسیر المیزان جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
صفحه 567متغاير است، داراى طبيعتى سيال و مطلقه است و اطلاقش و وحدتش در همه مراحل دگرگونگىها محفوظ است.حال مىگوييم اين طبيعت موجود در فرد، با توالد و تناسل و اشتقاق فرد از فرد نيز محفوظ است و اين طبيعت كه نسلا بعد نسل محفوظ ميماند، همان است كه از آن تعبير مىكنيم به طبيعت نوعيه كه بوسيله افراد محفوظ ميماند، هر چند كه تك تك افراد از بين بروند و دستخوش كون و فساد گردند، عينا همان بيانى كه در خصوص محفوظ بودن طبيعت فردى در قطعات وجود فرد گذشت.پس همانطور كه طبيعت شخصى و فردى مانند نخ تسبيح در همه قطعات وجودى فرد و در مسيرى كه از نقص فردى بسوى كمال فردى دارد محفوظ است، همچنين طبيعت نوعيه انسان در ميان نسلها مانند نخ تسبيح در همه نسلها كه در مسير حركت بسوى كمال قرار دارند محفوظ است.و اين استكمال نوعى حقيقتى است كه هيچ شكى در وجود آن و در تحققش در نظام طبيعت نيست، و اين همان اساسى است كه وقتى مىگوييم: (مثلا نوع انسانى متوجه بسوى كمال است و انسان امروز وجود كاملترى از وجود انسان اولى دارد و همچنين احكامى كه فرضيه تحول انواع جارى مىكند) تكيهگاهمان اين حقيقت است.چه اگر در واقع طبيعت نوعيهاى نبود، و طبيعت نوعيه خارجيتى نميداشت و در افراد و انواع محفوظ نبود، اينگونه سخنان كه گفتيم جز يك سخن شعرى چيز ديگرى نبود.عين اين حرفى كه در باره طبيعت فردى و شخص انسان و نيز طبيعت نوعيهاش زديم، و حركت فرد و نوع را به دو قسم مطلق و مقيد تقسيم نموديم، عينا در اجتماع شخصى (چون اجتماع خانواده و قوم و محيط و يا عصر واحد) و نيز در اجتماع نوعى چون مجموع نوع بشر- البته اگر صحيح باشد اجتماع يعنى حالت دسته جمعى انسانها را يك حالت خارجى و براى طبيعت انسان خارجى بدانيم- جريان مىيابد.پس اجتماع نيز در حركت است، اما با حركت تك تك انسانها و نيز اجتماع تحول مىپذيرد، باز با تحول افراد و اجتماع از همان آغاز حركتش بسوى هدفى كه دارد يك وحدتى دارد كه حافظ وحدتش، وجود مطلق آن است.و اين وجود واحد و در عين حال متحول، بخاطر نسبتى كه به يك يك حدود داخلى خود دارد، به قطعه قطعههايى منقسم ميشود و هر قطعه آن شخص واحدى از اشخاص اجتماع را تشكيل ميدهد، هم چنان كه اشخاص اجتماع (مانند اجتماع هندى، ايرانى و .........) در عين