ترجمه تفسیر المیزان جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 1

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

صفحه 572

و يا اجتماعى يافت شود كه خشم كردن و تغير در مقابل كسانى كه مقدسات جامعه را هتك مى‏كنند و حقوق مردم را مى‏بلعند، واجب نداند، و رسما حكم كند كه خشم لازم نيست، هيچ اجتماعى چنين يافت نخواهد شد، بلكه هر اجتماعى كه باشد خشم گرفتن بر آن گونه افراد را واجب ميداند، و اين همان غيرت است كه از شاخه‏هاى شجاعت است.

و نيز هر اجتماعى كه فرض كنى حكم مى‏كند به اينكه فرد فرد انسانها بايد به حقوق اجتماعى خود قانع باشند و اين همان قناعت است (كه شاخه ديگرى از عفت است) و يا حكم مى‏كند به اينكه هر كسى بايد موقعيت اجتماعى خود را حفظ كند، و در عين حال ديگران را هم تحقير ننموده، بر آنان كبريايى نكند و بدون حق و قانون ستم روا ندارد و اين همان تواضع است، و همچنين مطلب در يك يك از فروع اخلاقى و شاخه‏هاى آن چهار فضيلت از اين قرار است.

و اما اينكه گفتند: (نظريه‏ها در خصوص فضائل در اجتماعات مختلف است، ممكن است خويى از خويها در اجتماعى فضيلت باشد و در اجتماعى ديگر رذيلت و مثالهايى جزئى نيز بر مدعاى خود ذكر كرده‏اند) در پاسخشان مى‏گوييم: اين اختلاف نظر اختلاف در حكم اجتماعى نيست، به اينكه مردمى پيروى كردن فضيلت و حسنه‏اى را واجب بدانند و اجتماعى ديگر واجب ندانند، بلكه اين (همانطور كه قبلا هم اشاره كرديم) از باب اختلاف در تشخيص مصداق است كه بعضى فلان خوى را از مصاديق مثلا تواضع نميدانند، و بعضى ديگر آن را از مصاديق رذيله‏اى مى‏پندارند.

مثلا در اجتماعاتى كه حكومت‏هاى استبدادى بر آنها حاكم است، براى تخت سلطنت اختيار تامى قائل است كه هر چه بخواهد ميتواند بكند و هر حكمى بخواهد ميتواند براند و اين بخاطر آن نيست كه نسبت به عدالت و خوبى آن سوء ظن و شك و ترديد دارند، بلكه بدين جهت است كه استبداد و خودكامگى حق مشروع سلطان است و به همين جهت آنچه را سلطان مى‏كند ظلم نميدانند، بلكه آن را از سلطان استيفاى حقوق حقه خود مى‏پندارند، خلاصه اگر با جان و مال و ناموس مردم بازى مى‏كند، اين رفتار را ظلم نميدانند، بلكه ميگويند او چنين حقى را دارد و خواسته حق خود را استيفاء كند.

و نيز اگر در پاره‏اى اجتماعات مانند ملت فرانسه در قرون وسطى- بطورى كه نقل كرده‏اند- علم را براى پادشاه ننگ ميدانستند، اين نه از آن جهت بوده كه خواسته‏اند فضيلت علم را تحقير كنند، بلكه ناشى از اين پندار غلط بوده كه علم به سياست و فنون اداره حكومت، با مشاغل سلطنت تضاد دارد، و خلاصه سلطان را از وظائفى كه بدو محول شده باز ميدارد.

و نيز اگر عفت زنان و اينكه ناموس خود را حفظ نموده، در اختيار غير شوهران قرار

/ 693