لوامع صاحبقرانی جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
است، و اين معنى ظاهر است كه مدار قدماء ما بر كتابهائى بوده است كه ثقات اصحاب ائمه معصومين (صلوات الله عليهم) از حضرات روايت كرده بودند و ليكن چون هر روز آن چه مىشنيدند در كتاب خود مىنوشتند، و آن كتب نزد علما مضبوط بود و ليكن اخبار آنها منتشر بود، جمعى ديگر از فضلاى اصحاب ائمه (صلوات الله عليهم) مثل محمد بن ابى عمير، و صفوان بن يحيى، و حماد بن عيسى، و بزنطى آن كتب را مترتب ساخته كتابها تصنيف نمودند بترتيب كتب فقهى، و روايات مثل زراره و محمد بن مسلم، و بريد، و فضيل، و ليث، و امثال ايشان را در كتب خود نقل مىنمودند. معاصران ايشان ملاحظه اصول با فروع مىنمودند، هر كتابى كه اصلا غلط در آن نبود و روات آنها در نهايت عدالت و فضيلت بودند بلكه مدايح ايشان و كتابهاى ايشان را از حضرات شنيده بودند از ميان چندين هزار كتاب چهار صد كتاب را اعتبار نمودند، و اجماع بر عمل باين كتب واقع شد، و فضلاء ثلثه رضى اللَّه عنهم، اكثر بلكه همه آن چه نقل نمودهاند در اين كتب اربعه از آن چهار صد اصل نقل نمودهاند، و بسيار ظاهر است فرق ميان كسى كه از كسى نقل كند يا از كتاب كسى نقل كند چون از كتاب كه نقل كند جمعى هستند و بودهاند كه رجوع به آن كتاب كه مىكردهاند، اگر نبوده است او را كذاب و وضاع حديث مىناميدهاند، و چنين كتابى را مطلقا اعتبار نمىكردهاند به واسطه يك كذبى كه ممكن است سهوا از او واقع شده باشد يا ديگرى آن خبر را عمدا از كتاب او انداخته باشد، و بنا بر اين است كه عامه و خاصه نيز اعتبار كردهاند كتب لغت متأخرين را مثل صحاح و قاموس، هر چند كافر و فاسق بودهاند به محض آن كه چون ايشان ناقلند و اگر دروغى در كتاب ايشان مىبود فضلاى اهل لغت آن را اعتبار نمىكردهاند، پس اگر اين هر سه فاضل خبرى نقل كنند از شخصى گاه باشد كه علم به همرسد و گاه باشد كه ظن قريب بعلم به همرسد.