لوامع صاحبقرانی جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
شنيديم اما چه دانيم كه اين سخن الهى است تو چنان كن كه ما خدا را به بينيم تا خاطر ما جمع شود و تصديق رسالت تو از روى يقين بكنيم.حضرت موسى فرمود كه خداوند عالميان مجرد است و محالست ديدن او اگر غرض حجتست و برهان، حجتها و برهانها تمام كردم بر عالميان. گفتند اينها فايده ندارد ما ايمان به تو نمىآوريم تا خدا را نه بينيم. پس صاعقه آمد و هر هفتاد كس سوختند. پس حضرت موسى گفت خداوندا من چگونه به نزد بنى اسرائيليان بروم كه منتخب ايشان همه مرده باشند خواهند گفت تو ايشان را بردى و كشتى، پس به دعاى حضرت موسى خداوند عالميان ايشان را زنده گردانيد، باز شروع در مطلب اول كردند و بعد از معارضات بسيار گفتند تو باسم خود طلب كن و تو ببين و ما را خبر ده كه چگونه است تا معرفت ما چنانكه بايد بجناب اقدس او حاصل شود.خطاب رسيد كه يا موسى سؤال كن من ترا مؤاخذه نمىنمايم به جهالت اين قوم، پس حضرت موسى سؤال نمود كه «رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ» خداوندا خود را بمن نما من ترا ببينم خطاب رسيد كه هر گز مرا نمىتوانى ديدن و ليكن نظر به كوه كن اگر كوه قرار گيرد تو مرا مىتوانى ديدن، پس حق سبحانه و تعالى آيتى از آيات خود را بر كوه تجلى كرد كوه از هم پاشيده شد و در اطراف عالم متفرق گشت، و پاره بزرگترش نجف اشرف است كه تلى است كه نسبت به آن زمينها يك منار بلندتر است، و حضرت موسى بيهوش شد و چون به هوش آمد از اين سخن استغفار نمود و گفت خداوندا تو مىدانى كه من مىدانستم كه ترا نمىتوان ديدن و من بر اين ايمانم.پس ممكنست كه ايشان طلبيده باشند قرب و بعد را، و حضرت موسى به ايشان گفته باشد كه حق سبحانه و تعالى از قرب و بعد صورى منزه است، و اين هر دو از لوازم جسم است، و ايشان مبالغه كرده باشند و بامر الهى حضرت