تغيير بمعنى تبديل و تحويل است. إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ رعد: 11. تقدير آيه چنين است: «ما بِقَوْمٍ مِنَ النِّعْمَةِ- ما بِانْفُسِهِمْ مِنَ الطَّاعَةِ وَ الْعَدْلِ» يعنى:خدا نعمتى را كه براى قومى است بنقمت تبديل نميكند تا آنها آنچه براى خود از عدل و طاعت دارند تغيير بدهند آيه ديگرى چنين است ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ انفال:53. در «حسن» گذشت كه اعمال ناشايست سبب نقمت خداوندى است وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ شورى: 30.كلمه (غير) گاهى بمعنى «لا» و نفى صرف آيد كه در آن اثبات نيست مثل وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبِينٍ زخرف: 18. يعنى او در احتجاج فصيح نيست كه تقدير «لا مبين» است.گاهى براى اثبات است بمعنى «الّا» مثل هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ فاطر: 3.كه بمعنى «الّا اللّه» است.«غير» دائم الاضافه است در معنى و گاهى در صورت معلوم بودن معنى در لفظ مقطوع الاضافه آيد و آن بواسطه اضافه معرفه نميشود كه توغّل در ابهام دارد. از اقرب الموارد فهميده ميشود اصل آن بمعنى «سوى» است ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هود:50. سواى او براى شما معبودى نيست.
غيض
فرو رفتن آب. در مجمع فرموده: غيض آنست كه مايع در عمق فرو رود «الغيض ذهاب المايع فى العمق» در اقرب الموارد آنرا يكى از معانى غيض شمرده است.راغب آنرا ناقص شدن و ناقص