شكستن. قطع كردن. «فصم الشّىء: كسّره من غير بينونة- فصم الشّىء: قطعه».انفصام: قطع شدن. فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لَا انْفِصامَ لَها بقره:256. هر كه بطغيانگر كفر ورزيده و بخدا ايمان آورد بدستگيرهاى چنگ زده كه قطع شدن ندارد. در نهج البلاغه خطبه 107 در وصف آتش آخرت فرموده: «لا تفصم كبولها» زنجيرهايش- قطع نميشود اين كلمه فقط