حاجت. فقير: حاجتمند.احتياج را از آن فقر گفتهاند كه آن بمنزله شكسته شدن فقار ظهر (ستون فقرات) است در تعذّر رسيدن بمراد (مجمع).نا گفته نماند: حاجت يكدفعه حاجت ذاتى است مثل يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ فاطر: 15. اى مردم شما بخدا محتاجيد و خدا اوست بىنياز ستوده. اين شامل حال همه است حتى ميلياردرها، و يك دفعه بمعنى نادارى و بىچيزى است مثل وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ نساء: 6. فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِيرَ حج: 28.(فاقره): داهيه بزرگ. اين از آنست كه بلاى بزرگ پشت انسان را ميشكند وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ. تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ قيامة: 24 و 25.چهرههائى در آنروز درهم كشيده است توقّع دارد كه بلائى كمر شكن بسرش آيد.إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها ... توبه:60. راجع بفرق مسكين و فقير به «سكن» رجوع شود.
فقع
إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِينَ بقره: 69. فقع بمعنى زردى شديد است «فقع لونه فقعا: اشتدّت صفرته» يعنى: آن گاوى است زرد پر رنگ كه بينندگان را شاد ميگرداند، اين كلمه فقط يكبار در قرآن آمده است.
فقه
(بكسر اول) فهميدن. در مصباح گفته: «الفقه: فهم الشّىء».قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ ... هود: 91. گفتند اى شعيب ما بسيارى از آنچه را كه ميگوئى نمىفهميم. لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها اعراف: 179. قلوبى دارند كه با آنها نمىفهمند.