مشكل است در غزوات و سراياى رسول خدا صلّى الله عليه وآله محلى يافت كه جنگ تعرّضى باشد بلكه نوعا اسباب لشكر كشى را دشمنان دين فراهم مياوردند، از طرف ديگر: ظاهرا آياتيكه مطلقاند با آيات مقيّد بايد رويهم حساب شوند، ولى در عين حال اسلام بايد براى ترويج و هدايت مردم راه داشته باشد. بصراحت قرآن و ضرورت دين رسول خدا صلّى الله عليه وآله براى همه جهانيان مبعوث شده است وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ انبياء: 107. وَ ما هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ قلم: 52. وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ انعام: 19. در اينصورت اگر بگوئيم: در صورت طلب صلح از جانب كفّار بايد با آنها كارى نداشته و دين خدا را تبليغ نكنيم اين منافى عموميّت رسالت خواهد بود.با در نظر گرفتن نامههاى رسول خدا صلّى الله عليه وآله كه بپادشاهان ايران و مصر و غيره نوشت و آنها را باسلام دعوت كرد و به يمن و بحرين و جاهاى ديگر نماينده فرستاد و تبليغ دين كرد و با در نظر گرفتن اينكه بايد با يهود و نصارى جنگيد تا جزيه قبول كرده و بحمايت اسلام در آيند و با مسلمانان رفت و آمد داشته و ارتباط پيدا كنند تا راه براى تبليغ اسلام باز باشد و با در نظر گرفتن روايات كه در جنگ بايد ابتداء كفّار را باسلام دعوت كرد و در صورت نپذيرفتن با آنها جنگ نمود.از همه اينها روشن ميشود كه حكم جهاد داراى دو مرحله است اول اينكه لازم است با هر طريق كه