(بر وزن فلس) جمع كردن.«قرن البعيرين: جمعهما فى حبل» دو شتر را با يك طناب بست.اقتران: اجتماع دو چيز يا چيزهاست در يك معنى از معانى، گويند: زيد قرين عمرو است در ولادت، در شجاعت، در قدرت و غيره. أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ زخرف: 53. يا ملائكه با او با هم بيايند.(إقران) سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ زخرف: 13. اقران بمعنى اطاقه و توانائى است يعنى قرين شدن در توانائى گويند «اقرن الامر:اطاقه» يعنى منزّه است خدائيكه اين مركب را بر ما مسخّر كرد و گرنه ما بر تسخير آن توانا نبوديم. وَ تَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ ابراهيم: 49. در مفردات و اقرب گفته تقرين براى كثرت و مبالغه است يعنى گناهكاران را بينى كه با زنجيرها بشدت با هم بسته شدهاند.(قَرْن) أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ انعام: 6. راغب گفته: قرن جماعتى را گويند كه در زمان واحد نزديك بهم زندگى ميكنند، جمع آن قرون است «القرن: القوم المقترنون فى ز من واحد» طبرسى فرموده: قرن مردم هر زمان است و آن از نزديك بهم بودن در يك زمان متّخذ شده، زجّاج گويد: بنظر من قرن اهل هر زمانى است كه در آن پيغمبرى يا طبقهاى از اهل علم بوده است. در قاموس و اقرب گفته: قرن هر امتى است كه هلاك شده واحدى از آنها باقى نمانده است ولى قيد هلاك شدن مورد تصديق قرآن نيست بلكه اعمّ است مثل آيه اول كه در باره امّت هلاك شده است و مثل وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ انعام: 6. كه بوجود آمدن مراد است نه هلاك شدن ايضا