كوفتن چيزى بر چيزى.(راغب). قارعه: زننده و كوبنده وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ رعد: 31.مراد از قارعه حادثه كوبنده و خرد كننده است يعنى پيوسته بر كفّار در اثر اعمالشان واقعه كوبنده ميرسد و هلاكشان ميكند و يا در كنار ولايتشان نازل ميشود و آنها را بوحشت مياندازد در اين وضع خواهند بود تا مدتشان سر آيد و وعده خدا انجام پذيرد.الْقارِعَةُ. مَا الْقارِعَةُ وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ قارعة: 1 و 2 و 3.قيامت از آن قارعه ناميده شده كه كوبنده عجيبى است و همه چيز و حتى زمين و كوهها را ميكوبد وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةً الحاقه: 14.تأمل كنيد در ساير آيات وقوع قيامت در آيه كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ حاقة: 4. ظاهرا مراد بلائى است كه هود و صالح عليهما السلام خبر ميدادند و آنها انكار ميكردند، بالاخره باد صرصر عاد را و صاعقه ثمود را از بين برد بنا بر اين قارعه در آيه بمعنى قيامت نيست.
قَرْف
(بر وزن فلس) راغب گويد:قرف و اقتراف در اصل بمعنى كندن پوست از درخت و كندن پوست روى زخم است و بطور استعاره بر اكتساب اقتراف گفتهاند اعمّ از آنكه كار خوب باشد يا بد. وَ لِيَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ انعام: 113. و تا كسب كنند از معاصى آنچه كسب ميكنند، اين آيه در باره اقتراف گناه است وَ مَنْ