جواب به يك شبهه و اشاره به اينكه مقصود از هلاكت هر چيز نابود شدن در اين نشاه و انتقال به نشاه ديگر است
و هلاكت اشياء بنا بر اين عبارت است از بطلان وجود ابتدايى آنها، به طورى كه دنيا و نشاه اول از وجود آنها خالى شود، و همه به نشاه آخرت منتقل گشته و به سوى خدا بازگشت كنند، و نزد او قرار گيرند، و اما بطلان مطلق، بعد از آنكه هست شدند، صحيح نيست، براى اينكه صريح قرآن آن را نفى كرده، و آيات آن پيوسته مىفرمايد: بازگشت همه موجودات به سوى خداست، و خدا منتهى، و رجعت به سوى اوست" وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ- اوست كه خلق را آغاز كرد، و دوباره آن را برمىگرداند".پس حاصل معناى آيه بر اساس چند معنايى كه گذشت بدين قرار است،- اگر مراد از" وجه" صفات كريمه خدا باشد-، كه: هر چيزى به زودى جا خالى كرده و به درگاه خدا مىرود، مگر صفات كريمه خدا كه منشا فيض او هستند، و بدون وقفه و تا بى نهايت مشغول افاضه فيضند، و معبود هم بايد اين چنين باشد، و بطلان در ذات او، و انقطاع در صفات فياضه او راه نداشته باشد، و غير از خدا هيچ موجودى اين طور نيست، پس هيچ معبودى جز او نيست.و اگر مراد از" وجه" ذات مقدس باشد، حاصل معنا اين مىشود كه: هر موجودى فنا در پى دارد، و با رجوع به سوى خدا هلاك مىشود، مگر ذات حق و ثابت او كه بطلان و هلاكت در او راه ندارد، بنا بر اين وجه، صفات، صقع ذات ملاحظه مىشود،- و معبود هم بايد كسى باشد كه فنا در او راه نداشته باشد، و غير از خدا كسى به اين صفت نيست پس جز او هم معبودى نيست.و با آنچه در معناى آيه گفته شد جواب اعتراضى كه به عموميت آيه شده روشن مىشود، چون اعتراض كردهاند كه اگر آيه به عموميتش مراد باشد، بايد بهشت و دوزخ و عرش هم فناپذير باشند، با اينكه مىدانيم بهشت و دوزخ بعد از موجود شدن ديگر معدوم نمىشوند، و تا بى نهايت موجود هستند، و همچنين عرش نيز همين طور است چون در بعضى روايات آمده كه عرش سقف بهشت است.حاصل جواب اين است كه گفتيم منظور از هلاكت، نابودى نيست، بلكه نابود شدن در دنيا، و انتقال به نشاه ديگر، و رجوع به خداست، و اين انتقال از دنيا به آخرت، و عود بعد از