بيان عدم منافات اينكه فرمود انسان با اصابه سيئه نوميد مىشود با آنكه فرمود:" إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ ..."
و مراد از آيه شريفه بيان اين نكته است كه: مردم نظرشان از ظاهر آنچه از نعمت و نقمت مىبينند فراتر نمىرود، باطن امر را نمىبينند، همين كه نعمتى به دستشان مىآيد، خوشحال مىشوند، بدون اينكه بينديشند اين امر به دست خود آنان نيست، و اين خدا است كه به مشيت خود نعمت را به ايشان رسانده، و اگر او نمىخواست نمىرسيد، و همين كه نعمتى را از دست مىدهند مايوس مىشوند، تو گويى خدا در اين ميان هيچكاره است، و از دست رفتن نعمت به اذن خدا نبوده، پس اين مردم ظاهر بين و سطحىاند.با اين بيان روشن مىشود كه ديگر هيچ تدافع و ناسازگارى بين اين آيه و آيه سابق كه مىفرمود:" وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِيبِينَ إِلَيْهِ ..."، نيست، براى اينكه مدلول آيه مورد بحث اين است كه: مردم ظاهر بين و سطحى نگر هستند، وقتى نعمتى به دستشان مىرسد خوشحال مىشوند، و چون از دست مىدهند نوميد و مايوس، و مدلول آيه سابق اين است كه وقتى نعمتى بدستشان مىرسد خوشحال مىشوند، و چون از دست مىدهند خدا خدا مىكنند، در حالى كه از آنچه از دست دادهاند نوميد، و از اسباب آن مايوسند، تنها به خدا بازگشت مىكنند، پس منافاتى بين دو آيه نيست.و چه بسا بعضى «1» از مفسرين از اين شبهه جواب دادهاند كه:" مردم مورد نظر در دو آيه مختلفند، مراد از مردم در آيه سابق غير از مراد از مردم در آيه مورد بحث است، و به فرضى هم يكى باشند خدا خدا كردنشان در يك حال است، و نوميدىشان در حالى ديگر".بعضى «2» ديگر گفتهاند:" خدا خدا گفتن زبانى از باب عادت است، و منافات ندارد كه همين شخص در دل نوميد باشد" ولى خواننده به سستى هر دو جواب واقف است.جواب «3» سومى كه دادهاند اين است كه:" مراد از نوميدى ايشان اين است كه كار(1 و 2 و 3) روح المعانى، ج 21، ص 43.