احتجاج بر وحدانيت خداى تعالى در الوهيت و ربوبيت، از طريق انحصار ملك حقيقى در او، و غنى و حميد على الاطلاق بودنش جل و علا
" لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ" چون اعترافشان به خالق بودن خداى سبحان مستلزم اثبات يگانگى او در ربوبيت و الوهيت بود، زيرا تدبير و تصرف در دست اوست، و اعتراف به خالق بودن او كافى در استلزام مذكور بود لذا در تماميت حجت به همان مقدار اكتفاء نمود، و رسول خدا (ص) را مامور به حمد نمود و قوم را به خاطر غفلتشان جاهل خواند.آن گاه در آيه مورد بحث براى بار دوم از طريق انحصار ملك حقيقى در خدا، احتجاج كرد بر وحدانيت او، چون او غنى مطلق، و محمود مطلق است.بيان اين احتجاج اين است كه خداى تعالى مبدأ تمامى خلائق، و دهنده تمامى كمالات است، پس خود او بايد داراى هر چيز باشد كه موجودات محتاج به آنند، پس او غنى على الاطلاق است، چون اگر از جهتى غنى و از جهتى ديگر محتاج باشد، نمىتواند از آن جهت، دهنده كمال باشد و اين خلف فرض است، زيرا گفتيم كه او دهنده هر كمال است. (1) آن را انكار كردند، در حالى كه دلهايشان بدان يقين داشت. سوره نمل، آيه 14.