بيان آيات مربوط به نعمت‏هايى كه خداوند به داوود و سليمان (عليه السلام) موهبت فرموده بود - ترجمه تفسیر المیزان جلد 16

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 16

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

‌صفحه‌ى 545

ابليس وعده خود را در باره آنان عملى كرد، او را پيروى كردند، مگر طايفه‏اى از مؤمنان (20).

با اينكه ابليس سلطنتى بر آنان نداشت، بلكه ما مى‏خواستيم مؤمنين به آخرت را، از كسانى كه در باره آن شك دارند متمايز كنيم، و پروردگار تو بر هر چيزى آگاه است (21).

بيان آيات

بيان آيات مربوط به نعمت‏هايى كه خداوند به داوود و سليمان (عليه السلام) موهبت فرموده بود

اين آيات به پاره‏اى از داستانهاى داوود و سليمان، و نعمت‏هايى كه به ايشان موهبت فرموده بود، اشاره مى‏كند، و مى‏فرمايد: چگونه كوه‏ها و مرغان را براى داوود مسخر كرديم، و آهن را در دستش نرم ساختيم، و چگونه باد را در فرمان سليمان در آورديم، كه صبحگاهان مسير يك ماه را مى‏پيمود و عصرگاهان نيز مسير يك ماه را و جن را برايش مسخر كرديم كه هر چه او مى‏خواست از محرابها و تمثالها و غير آن برايش مى‏ساختند. آن گاه داوود و سليمان را دستور مى‏دهد به اينكه به شكرانه اين مواهب عمل صالح كنند. و آن دو بندگانى شكور بودند.

سپس به داستان سبأ اشاره مى‏كند، كه خدا به آنان دو تا بهشت در طرف راست و چپ شهر داده بود، تا با عوايد آنها زندگى مرفهى داشته باشند، ولى به جاى شكر خدا، نعمت او را كفران نموده از اداى شكرش سر باز زدند، و خداوند سيل عرم را به سويشان گسيل داشت، و در نتيجه دو قسمت باغستانهاى راست و چپ محل از بين رفتند و در نتيجه مايه آبادى محلشان از بين رفت، و خود مردم آن چنان متفرق شدند، كه اثرى از ايشان نماند، تنها قصه‏هايى از آنان به جاى ماند، همه اينها به خاطر كفران نعمت، و اعراضشان از شكر بود، و خداوند جز مردم كفران گر را كيفر نمى‏كند.

و وجه اتصال اين داستانها به آيات قبل، كه در باره معاد بحث مى‏كرد، اين است كه خدا مدبر امور بندگان خويش است، ولى از آنجايى كه بندگان او در دنيا فرو رفته در انواع نعمتهاى مادى هستند، لذا معلوم نمى‏شود كه كدام يك شكر منعم خود را بجا آوردند، و كدام يك كفران نمودند، و چون در نشاه دنيا امتيازى بين اين دو طائفه نيست، پس بايد حتما نشاه ديگر باشد، تا در آنجا كفور از شكور ممتاز گردد.

" وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ" كلمه" فضل" به معناى عطيه است. و كلمه" اوبى" امر از مصدر تاويب است، و" تاويب" از ماده" أوب- برگشتن" به معنى ترجيع است و در اين جا به معناى چهچه صوت در تسبيح نمودن است، به دليل اينكه در جاى ديگر فرموده:" إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ‏

/ 593