مقصود از شكر خدا كه عبارت بود از حكمتى كه خداوند به لقمان داد (وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ ..." - ترجمه تفسیر المیزان جلد 16

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 16

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

‌صفحه‌ى 321

مقصود از شكر خدا كه عبارت بود از حكمتى كه خداوند به لقمان داد (وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ ..."

" وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ ... فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ" كلمه" حكمت"- به طورى كه از موارد استعمالش فهميده مى‏شود- به معناى معرفت علمى است در حدى كه نافع باشد، پس حكمت حد وسط بين جهل و جربزه است «1».

در جمله" أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ" بعضى «2» گفته‏اند: كلمه" قلنا" در تقدير است، و معنايش اين است كه: بدو گفتيم ما را شكر بگزار، ولى ظاهرا احتياجى به اين تقدير نيست، و جمله مذكور تفسير حكمت دادن به لقمان است و مى‏خواهد بفرمايد حكمتى كه به لقمان داديم اين بود كه:" خدا را شكر بگزار" چون شكر عبارت است از به كار بردن هر نعمتى در جاى خودش، به طورى كه نعمت ولى نعمت را بهتر وانمود كند، و به كار بردن نعمت به اين نحو محتاج است به اينكه اول منعم، و سپس نعمتهايش، بدان جهت كه نعمت اوست شناخته شود، سپس كيفيت به كار بردن در محلش، آن طور كه لطف و انعام او را بهتر وانمود كند شناخته گردد، پس حكمت دادن به لقمان، لقمان را وادار كرد تا اين مراحل را در شكر طى كند، و در حقيقت حكمت دادن به او مستلزم امر به شكر نيز هست.

در جمله" أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ" التفاتى از تكلم به غيبت به كار رفته، چون قبلا سياق، سياق تكلم با غير بود، و مى‏فرمود:" آتينا" اين جا هم بايد فرموده باشد" ان اشكر لنا" و اگر اينطور نفرمود، بدان جهت است كه تعبير به" نا- ما" در جمله" آتينا" از گوينده براى اظهار عظمت از قبال خودش و خدمه‏اش صحيح است، ولى در مساله شكر صحيح نبود، چون با توحيد در شكر تناسب نداشت.

" وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ" اين آيه بى نيازى خدا را خاطرنشان مى‏سازد، و مى‏فرمايد فايده شكر تنها به خود شاكر عايد مى‏شود، هم چنان كه ضرر كفران هم به خود كفران كننده عايد مى‏گردد، نه به خدا، چون خدا غنى مطلق است، و احتياج به شكر كسى ندارد، و چون حميد و محمود است، چه شكرش بگزارند و چه نگزارند، پس كفران هم به او ضرر نمى‏رساند.

و اگر در شكر تعبير به مضارع كرده، كه دلالت بر استمرار دارد، و در كفر تعبير به‏

(1) چون، جربزه عبارت است از افراط از حد لايق در مساله تفكر، و خلاصه نداشتن مرز و حدى براى فكر، و اين خود يكى از بلاهاى خطرناك است، چون چنين كسى از حق تجاوز مى‏كند، بلكه امور دقيق و غير مطابق با واقع را استخراج مى‏كند، و چه بسا سرانجام كارش در مسائل عقلى به الحاد و فساد عقيده، و احيانا جنون سوفسطايى بكشد، و در مسائل شرعى به وسواس بيانجامد. (مترجم).

(2) مجمع البيان، ج 8، ص 316.

/ 593