سپس امام صادق (ع) فرمود: بعد از آنكه فرمان خلافت به او داده شد، و او نپذيرفت، خداى عز و جل ملائكه را فرمود تا داوود را به خلافت ندا دهند، داوود پذيرفت بدون اينكه شرطى را كه لقمان كرده بود به زبان آورد پس خداى عز و جل خلافت در زمين را به او داد، و چند مرتبه مبتلا به آزمايش شد، و در هر دفعه پايش بطرف خطا لغزيد و خدا او را نگهدارى نموده و از آن انحرافش در گذشت.لقمان بسيار بديدن داوود مىرفت، و او را اندرز مىداد، و مواعظ و حكمتها و علوم بسيار در اختيارش مىگذاشت، و داوود همواره به او مىگفت: خوشا به حالت اى لقمان، كه حكمت به تو داده شد، و به بلاى خلافت هم گرفتار نگشتى، و به داوود خلافت داده شد و به حكم و فتنه گرفتار آمد.آن گاه امام صادق (ع) در ذيل آيه" وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ: يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ، إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ" فرمود: لقمان پسرش" بآثار" را وقتى اندرز مىداد آن قدر كلماتش نافذ بود كه فرزندش در نهايت درجه تاثر قرار مىگرفت.اى حماد از جمله مواعظى كه به فرزندش كرد يكى اين بود كه: اى پسرم! تو از آن روزى كه به دنيا افتادى، پشت به دنيا و رو به آخرت كردى، و خانهاى كه دارى به طرف آن مىروى نزديكتر به تو است، از خانهاى كه از آن دور مىشوى، پسرم همواره با علما بنشين، و با دو زانوى خود مزاحمشان شو، ولى با آنان مجادله مكن، كه اگر چنين كنى از تعليم تو