نهى از تحزب و تفرق در دين كه از صفات مشركين و ناشى از پيروى آنان از اهواء خود است
" مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ" كلمه" من" براى بيان است، و منظور از كسانى كه دين خود را متفرق كردند، مشركين است، در اين جمله مشركين را به خصوصىترين صفاتى كه در دين دارند معرفى نموده، و آن اين است كه: در دين متفرقند، و دسته دسته و حزب حزب هستند، و هر حزب به دين خود خوشحال است، و علت آن همان است كه كمى قبل از اين فرمود:" بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ، وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ" و بيان داشت كه مشركين اساس دين خود را بر هوى و هوس نهادهاند، و خدا ايشان را هدايت نمىكند، و هادى ديگرى هم جز او نيست.و معلوم است كه هواى نفس همه مردم يك جور نيست، بلكه به يك حالت هم ثابت نمىماند، بلكه به اختلاف احوال مختلف مىشود، و اگر چنين چيزى اساس دين باشد، معلوم است كه دين با سير هواها و پابپاى آن سير مىكند، و با سقوط هواها و پستى آنها پست مىگردد، و در اين اشكال هيچ فرقى بين دين حق و دين باطل نيست، چون دين حق هم وقتى اساسش هوى باشد باطل است.از اينجا معلوم مىشود كه نهى از تفرقه كلمه در دين، در حقيقت نهى از اين است كه هواى را به جاى عقل، اساس دين قرار دهند، و چه بسا احتمال «1» داده شود كه:" آيه شريفه كلامى است از سر گرفته شده باشد" ولى اين احتمال با سياق سازگار نيست.در آيه شريفه از مشركين به خاطر تفرقى كه در كلمه و تشتتى كه در دين دارند مذمت شده." وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ" تعبير به" مس" براى اين است كه: بر ناچيزى و مختصر بودن گرفتارى دلالت كند، و نكره آوردن" ضر" و" رحمة" نيز براى افاده اختصار و ناچيزى است، و معناى آيه اين است كه: چون مختصر ضررى از قبيل مرض، فقر و شدت، به انسانها برسد، پروردگارشان را مىخوانند، در حالى كه به سوى او كه همان خداى سبحان است بازگشت مىكنند، و چون خداى تعالى مختصر رحمتى به ايشان بچشاند، ناگهان جمعى از اين مردم به پروردگارشان كه(1) تفسير منهج الصادقين، ج 7، ص 206.