گفتارى در داستان لقمان و پاره‏اى از كلمات حكمت آميزش در دو فصل - ترجمه تفسیر المیزان جلد 16

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 16

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

‌صفحه‌ى 330

روايت كرده كه گفت: شخصى از رسول خدا (ص) از معناى جمله" وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ" پرسيد: فرمود: اينكه در استهزاء و توهين به اشخاص دهن كجى نموده لوچه آويزان كنى «1».

و در مجمع البيان در ذيل جمله" إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ" گفته كه: از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: منظور، عطسه كردن به صداى بلند و زشت است، و همچنين اينكه كسى در سخن گفتن صداى خود را به طور ناخوشايندى بلند كند، مگر اينكه در حال دعا يا قراءت قرآن باشد «2».

مؤلف: و در همه اين معانى كه گذشت مخصوصا در مساله عاق والدين، روايات بسيار زيادى هست كه به منظور اختصار از نقلش خوددارى كرديم.

گفتارى در داستان لقمان و پاره‏اى از كلمات حكمت آميزش در دو فصل

1- شخصيت و داستان لقمان و حكمت داده شدنش، در روايات‏

فصل اول نام لقمان در كلام خداى تعالى جز در سوره لقمان نيامده، و از داستانهاى او جز آن مقدار كه در آيات" وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ ..." آمده، سخنى نرفته است، ولى در داستانهاى او و كلمات حكمت آميزش روايات بسيار مختلف رسيده، كه ما بعضى از آنها را كه با عقل و اعتبار سازگارتر است نقل مى‏كنيم.

در كافى از بعضى راويان اماميه، و سپس بعد از حذف بقيه سند، از هشام بن حكم روايت كرده كه گفت: ابو الحسن موسى بن جعفر (ع) به من فرمود: اى هشام خداى تعالى كه فرموده:" وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ" منظور از حكمت فهم و عقل است «3».

و در مجمع البيان گفته: نافع از ابن عمر روايت كرده كه گفت: از رسول خدا (ص) شنيدم مى‏فرمود: به حق مى‏گويم كه لقمان پيغمبر نبود، و ليكن بنده‏اى بود كه بسيار فكر مى‏كرد، و يقين خوبى داشت، خدا را دوست مى‏داشت، و خدا هم او را دوست بداشت، و به دادن حكمت به او منت نهاد.

(1) الدر المنثور، ج 5، ص 166.

(2) مجمع البيان، ج 8، ص 320.

(3) اصول كافى، ج 1، ص 16.

/ 593