پيروى از شيطان اختيارى بوده و معيارى براى تميز مؤمن به آخرت از شاك در آن است
و منشا پيرويشان از شيطان شكى است كه در باره مساله آخرت دارند، و آثارش كه همان پيروى شيطان است ظاهر مىشود. پس اينكه خداى تعالى به ابليس اجازه داد تا به اين مقدار، يعنى به مقدارى كه پاى جبر در كار نيايد، بر ابناى بشر مسلط شود، براى همين بود كه اهل شك از اهل ايمان متمايز و جدا شوند، و معلومشان شود چه كسى به روز جزا ايمان دارد، و چه كسى ندارد، و اين باعث سلب مسئوليتشان در پيروى شيطان نمىشود، چون اگر پيروى كردند به اختيار خود كردند، نه به اجبار كسى.پس اينكه كلمه" من" بر سر سلطان آورد، و فرمود:" وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ" براى اين است كه تمامى سلطانها را سلب كند." إِلَّا لِنَعْلَمَ" منظور از اين علم، رفع جهل نيست، كه بگويى در خدا محال است، بلكه منظور متمايز كردن است و معنايش اين است كه:" اين كار را كرديم تا فلان و بهمان را از هم جدا كنيم"." إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِي شَكٍّ"- شاهد اين كه گفتيم جمله" نعلم" به معناى" تمييز" است، كلمه" ممن- از كسى كه" مىباشد، چون اگر" نعلم" به معناى علم متعارف بود، احتياج به اين كلمه نبود، و چون آورده معنايش اين است كه:" مگر آنكه مشخص و جدا كنيم، كسى را كه ايمان به آخرت دارد، از كسى كه از آن در شك است".و اين جمله استثناء از سلطان ابليس بر بندگان، و پيروى اختيارى آنان از وى است، مىفرمايد:" ابليس بر بندگان سلطنت نداشته، مگر سلطنت از طريق پيروى اختيارى"، چيزى كه هست، مستثنى يعنى (سلطنت از طريق پيروى اختيارى) از جمله برداشته شده، و در جايش غرض حاصل از آن نهاده شده، و آن" تمييز فلان از بهمان است".و اگر در آيه مورد بحث ايمان و شك هر دو مقيد به قيد آخرت شده، براى اين است(1) بندگان من مجبور و محكوم تو نيستند، كه تو بر آنان مسلط شوى مگر آنهايى كه خودشان بخواهند در ضلالت پيرويت كنند. سوره حجر، آيه 42.(2) به من چه كه شما جهنمى شديد، من كه بر شما مسلط نبودم، كه مجبورتان كنم به گمراهى، تقصير من جز اين نبود كه من شما را دعوت كردم، و شما به اختيار خود دعوتم را استجابت كرديد، پس مرا ملامت مكنيد، در عوض خود را ملامت كنيد. سوره ابراهيم، آيه 22.