اقوال ديگر در تفسير و بيان مراد اين آيه شريفه
اول «1» اينكه ضمير در" قلوبهم" و در" قالوا" ى دومى به مشركين بر مىگردد، نه به ملائكه، و ضمير" قالوا" ى اول، به ملائكه بر گردد، و معنا چنين باشد: تا آنكه فزع از قلوب مشركين زايل شود، آن وقت ملائكه به ايشان مىگويند: پروردگارتان چه گفت؟ مشركين در پاسخ به ملائكه مىگويند: هر چه گفت حق بود، و خلاصه اعتراف مىكنند كه اوامر خدا در دنيا همه حق بود، و ما به ناحق آن را انكار مىكرديم.دوم «2» اينكه ضمير در" قلوبهم" به ملائكه برگردد، و مراد اين باشد كه: ملائكه موكل بر اعمال بندگان، وقتى اعمال را به آسمان مىبرند، غوغا و سر و صدايى دارند، ملائكه ديگر دچار فزع مىشوند، كه نكند قيامت به پا شده، از شدت فزع به سجده مىافتند، تا آنكه فزع از دلهايشان زايل شود، و بفهمند كه قيامت قيام نكرده، آن وقت از آورندگان اعمال مىپرسند:پروردگارتان چه گفت؟ مىگويند: حق گفت.سوم «3» اينكه خداى تعالى وقتى رسول گرامى خود (ص) را بعد از فترت تا زمان مسيح مبعوث كرد، جبرئيل را براى آوردن وحى نازل كرد، و اين اولين بار بود كه بعد از چند صد سال گذشتن از زمان مسيح (ع) جبرئيل به زمين نازل مىشد، لذا ملائكه خيال كردند كه مقدمات قيام قيامت فرا رسيده، دچار فزع شدند، ناگزير جبرئيل به هر آسمانى كه مىرسيد، با گزارش آنچه واقع شده، فزع از دلهاى ملائكه زايل مىكرد، و ملائكه آن آسمان سرها بلند كرده، به يكديگر مىگفتند: پروردگارتان چه امرى پديد آورده، مىگفتند:حق، يعنى وحى.چهارم «4» اينكه ضمير مزبور به ملائكه برگردد، و مراد اين باشد، كه: خداى سبحان وقتى به بعضى از ملائكه وحى مىفرستاد، آن ملك از شنيدن وحى دچار فزع مىشد، و بى اختيار فرياد مىكرد، و از عظمت آن آيت به سجده مىافتاد، و چون فزع از دلها مىرفت، ملائكه از اين ملك مىپرسيدند: خدا چه چيز وحى كرده؟ مىگفت حق را وحى كرده، و يا از يكديگر مىپرسيدند: خدا چه وحى كرده، و مىفهميدند آنچه وحى كرده مربوط به انسانها، و ساكنان زمين است، و مربوط به ايشان نيست.(1) روح المعانى، ج 22، ص 139.(2 و 3) روح المعانى، ج 22، ص 137.(4) روح المعانى، ج 22، ص 138.