در ششمين آيه از آيت عظيم الهى سخن مىرود و آن كم شدن تدريجى روز و شب و زياد شدن ديگرى است با نظم و حساب دقيق و معين پس از اعتدال ربيعى (اول فروردين) كه روز و شب يكسان است به تدريج تا سه ماه روز بلند و شب كوتاه مىگردد و آخر بهار به اوج بلندى روز و كوتاهى شب مىرسد سپس وضع برگشته، روزها به تدريج كوتاه و بر بلندى شب افزوده مىگردد تا به اعتدال خريفى (اول مهر) مىرسد و همين برنامه تكرار مىشود، خدا در اثر حركت شمال به جنوب و جنوب به شمال زمين با نظم معين روزانه، قدرت نمائى مىفرمايد.آيا اين حركت دقيق كه از ساليان قبل مىشود آن را پيشبينى كرد بدون محرك و مدبر دانائى مىتواند باشد؟
دستورات اخلاقى براى تهذيب نفس
پس از آيات توحيدى، درباره انفاق در راه خدا از مالى كه به انسان عاريه داده است سخن مىرود و روى كلمه مستخلفين جانشين از طرف مالك حقيقى، تكيه مىشود تا انفاق آسان گردد مال، مال ديگرى است و ناپايدار، چه بهتر كه شخص دستش مىرسد از آن بهره ببرد، براى استدلال به داستان مادر جعفر برمكى كه براى فرش اطاقش به دنبال پوست گوسفند آمده است استشهاد مىنمايد.پس از يكى دو آيه، دوباره بر مسأله انفاق تكيه كرده و حتى به عنوان قرض به خدا مؤمنين را تشويق به انفاق مىفرمايد چون اثر كيمياوار براى نفس انسانى داشته آن را پاك و مهذب مىنمايد وگرنه ميراث آسمانها و زمين از براى خداست.نكته جالبى كه در اين كتاب در مبحث انفاق تأكيد شده اخلاص در انفاق را شرط اساسى مىداند و چند داستان جالب و كوتاه متذكر شده و از روايات چنين استفاده مىنمايد كه وام برتر از صدقه است زيرا احترام گيرنده نيز محفوظ مىماند.
نور مؤمن و ظلمت كافر در صراط
سپس به مناسبت آيات مربوط به معاد و صراط سخن را به نور مؤمن و ظلمت كافر كشانده و مىفهماند كه نورافشانى هر كس به مقدار دارائيش مىباشد مخصوصاً نور ولايت خيلى به درد مىخورد، ديگر آن كه نور كسى به كار ديگرى نمىخورد، بلكه ديوارى ميان مؤمنين و كفار كشيده مىشود كه براى مؤمنين رحمت و اسباب انس و الفت است و از طرف كفار، عذاب و زحمت مىباشد.نتيجهگيرىهاى اخلاقى جالبى از اين آيات شده و هشدار مىدهد كه مردم فريب دنيا را نخورند و هميشه ياد فناى آن باشند و با ياد مرگ سختى دل را چاره كنند.
خشوع دل، زمينه براى ايمان
آيه تكان دهنده آيا نرسيده براى اهل ايمان كه دلشان براى ياد خدا خاشع شود و آنچه از حق فرستاده است و مانند كسانى كه از پيش كتاب به آنها داده شد (يهود و نصارى) نباشند كه آرزوها بر آنها دراز گرديد پس دلهايشان سخت شده بسيارى از آنان فاسقاند .شرح و بسط فراوانى داده شده مردم را از آمال و آرزوهاى واهى دنيا بر حذر مىدارد زيرا موجب قساوت دل مىگردد و ايمان در دل سخت جا ندارد، بلكه با خشوع دل بايد زمينه را براى ايمان به خدا آماده ساخت.پس از آياتى درباره جان دادن خداوند به زمين، پس از مرگ آن و رشد گياهان و حبوبات و همچنين ارزش صدقه و صدقه دهندگان و مطالب مهم ديگر به بيان بىپايدارى دنيا مىپردازد.
دنيا را بطور آشكار رسوا مىسازد
حقيقت دنيا؛ لعب يعنى كار پررنج ولى بيهوده است و لهو، سرگرمى و بازماندن از هدف مىباشد زينت، دلربائى در امور واهى و فخر به نسب يا مال، امور اعتبارى همه فريبكارى دنياى غدار را تشكيل مىدهند.براى وضع دلربائى و در عين حال توخالى دنيا مثالى ذكر مىفرمايد: باران شديد مىبارد و گياه را از زمين سبز و خرم مىروياند (اما چند روزى بيش نيست) سپس خشك و زرد شده به عنوان خار و خاشاك يا هيزم سوزانده و از بين برده مىشود (خاكسترش را نيز باد به اطراف پراكنده مىنمايد) كسانى كه به دنيا دل ببندند وضعشان چنين است كه فريب شكوفه چند روزه را خورده به آن سرگرم مىشوند و از حقيقت كه آخرت است باز مىمانند، لذا عذاب دردناكى به دنبال خواهند داشت.
پس، آخرت سزاوار دلبستگى است
بلافاصله راجع به آخرت و تشويق به عمل كردن براى آن مىفرمايد بشتابيد به سوى آمرزش پروردگارتان و بهشتى كه عرض آن همچون عرض همه آسمانها و زمين است، آن بخشش خداوند براى اهل ايمان است، نه ديگران، به مناسبت اين مطلب از لذت ذكر خدا در حال روزه سخن مىرود و از اميرالمؤمنين على (عليه السلام) به عنوان نمونه بارز اهل آخرت و سرمشق براى كار جهت آخرت السلام على ميزان الاعمال صحبت مىشود، سبب آمرزش خدا كه به آن امر شدهايم در اطاعات و توبه مىداند و مىفهماند كه مسابقه در خيرات نتيجه ايمان است و شتاب در كار آخرت پسنديده است چنانچه شتابزدگى در كار دنيا ناپسند مىباشد.