نوشته اند كه شيخ زين الدين مظفر بن روز بهان ، (... در شيراز متولد شد چون به حد بلوغ رسيد خوى ربانى و سيره نبوى داشت و علم با عمل جمع كرد و پدر او شيخ روز بهان نام داشت و شيخ ... در رباط ابوزرعه و جامع عتيق وعظ مى فرمود و شيخ فقيه ارشد الدين نيريزى هر نوبت در مجلس او حاضر مى شد، و سلاطين نيز مى نشستند و هيچ تعظيم ايشان نمى كرد و سخن به عزت و شوكت با ايشان نمى گفت بلكه با ايشان مى گفت : - اى تركمان ، چنين و چنان مكن و چنين و چنان كن - و معيشت او از مزرعه اى بود كه از پدر به وى رسيده بود و طعام و لباس وى از آن بود و وى را كفايت مى كرد.و روايت كرده اند در سيرت كبرى كه حضرت خضر(ع ) به صحبت او مى رفت و مردى از او درخواست كرد كه خضر را ببيند، بعد از آن خضر بيامد و آن مرد او را نشناخت پس خضر شكايت كرد و گفت : كه دلالت مى كنى مرا به كسى كه مرا نمى شناسد؟ شيخ عذرخواهى كرد و پس از آن دلالت نكرد به وى .زى اتابك (زنگى ) بيامد و گفت : يا شيخ مرا پندى ده ، شيخ نظرى كرد و تاوارى گندم ديد فرمود: بردار اين را و به بالا ببر، اتابك نظر به غلامان كرد، شيخ فرمود: كه ، نه ، تو خود بايد ببرى ، اتابك برخاست كه آن بار را بردارد نتوانست . و گفت : يا شيخ بس عاجزم از برداشتن اين ، شيخ فرمود: كه تو در دنيا عاجزى و بارى نمى توانى بردارى در قيامت بار مظالم را چگونه خواهى برداشت ؟ اتابك به گريه افتاد.(148)