سخنان امام خمينى در انحصار گرائى در علم - مردان علم در میدان عمل جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مردان علم در میدان عمل - جلد 7

نعمت الله حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنان امام خمينى در انحصار گرائى در علم

امام خمينى عليه الرحمه مى فرمايد: (هر كسى ) هر علمى را يافته ، ادراك كرده و خوانده است همه كمالات را هم منحصر به او مى داند، فقيه خيال مى كند غير فقه چيز ديگرى در عالم نيست ، عارف هم خيال مى كند غير از عرفان چيزى نيست ، فيلسوف هم خيال مى كند غير از فلسفه چيزى نيست ، مهندس هم خيال مى كند غير از هندسه چيزى نيست و اين به خاطر اينست كه علم را فقط عبارت از آن مى داند كه با مشاهده و تجربه و امثال آن باشد اين را علم مى نامد و مابقى را ديگر علم نمى داند.

اين حجاب بزرگى است براى همه ، حجابهاى زيادى است كه غليظتر از همه ، همين حجاب علم است يعنى آن چيزى كه بايد به وسيله او راه را پيدا كند، همان مانع بشود. علمى كه بايد انسان را هدايت كند مانع از هدايت بشود. و علمهاى رسمى همه همينطورند كه انسان را از آنچه بايد باشد. محجوب مى كنند. خودخواهى مى آورند وقتى علم در يك قلب غير مهذب وارد بشود، اين انسان را به عقب مى برد. هر چه انبارش زيادتر باشد، مصائبش زيادتر است . وقتى يك زمين شوره زار سنگلاخى باشد، هر چه در آن تخم بكارند، نتيجه نمى دهد. يك زمين شوره زار، يك قلب محجوب و غير مهذب ، قلبى كه از اسم خدا مى ترسد، بعضى از افراد از مسائل فلسفى با اينكه فلسفه يك علم رسمى است طورى رم مى كنند كه خيال مى كنند مارى است فيلسوف هم از عرفان اينطور رم مى كند. عارف هم همينطور از بالاتر. همه علوم رسمى كه سر بسر قيل است و قال .

ممانعت علوم از ذكر الله

و من نمى دانم كى ماها بايد لااقل چنين باشيم كه خودمان را مهذب كنيم كه اين علوم رسمى هم خيلى مانعمان نشود از خدا.

كرالله مانعمان نشود. اين هم خودش يك مسئله اى است . اشتغال به علم اسباب اين نشد كه از خدا غافل شويم ، اشتغال به علم ، اسباب اين نشود كه يك غرور پيدا شود كه ما را از مبدا كمال دور كند. اين غرورى كه در ملاها با همه اطراف هست ، چه آنها كه علوم مادى و طبيعى دارند و چه آنها كه علوم شرعى دارند و آنها كه علوم عقلى دارند، اگر قلب مهذب نباشدت غرور مى آورد. همان غرور است كه انسان را بكلى از خدا باز مى دارد. وقتى مشغول مطالعه است غرق در مطالعه است ، وقتى مشغول نماز است ، پيش نماز نيست . اين چيست ؟ يكى از دوستان ما بود خدا رحمتش كند، مى گفت : يادم نيست بگذار به نماز بايستم تا يادم بيايد، كانه انسان وقتى به نماز وارد مى شود، اصلا در نماز نيست . به خدا توجه ندارد قلبش آنجا نيست . قلبش جاى ديگر است . شايد فكر اين باشد كه مسئله علمى را حل كند يعنى علمى كه مقدمه براى رسيدن به مقصود است ، انسان را از مقصود باز دارد. علم شرعى است ، علم تفسير است ، علم توحيد است . لكن در قلب غير مهيا و غير مهذب ، همين علم توحيد هم يك غل و بندى است كه نمى گذارد و مانع مى شود. علوم شرعى هم همينطور. اينها همه وسيله اند. علوم شرعى و مسائل شرعى ، مسائلى هستند، وسائل عمل هستند و عمل هم وسيله است . همه براى يك مقصدند. همه براى اين هستند كه اين نفس بيدار شود. از اين حجابهائى كه همه ظلمانى است براى ما. براى ما ظلماتند. از اين ظلمتها بيرون رود و برسد به حجابهاى نورانى مثل اينكه چنين تعبيرى هست كه :

ان لله سبعين الف حجاب من نور و همينطور من ظلمة للّه .

آنها هم كه نور هستند، باز حجاب هستند. ما باز از حجابهاى ظلمانى بيرون نرفته ايم . ما توى حجابها مى لوليم . و تا آخر هم چه خواهد شد؟ علم در نفوس ما تاءثيرى نكرده الا تاءثير سوء. علمها و اينها كه علوم شرعيه ، علوم عقليه ، اينهائى كه اين بيچاره ها اسمش را ذهنيات مى گذارند.

ذهنيات و عينيات

اينهائى كه اين محجوبها، مى گويند ذهنيات هستند، يعنى عينيت ندارند، اينها وسيله براى رسيدن به مقصد هستند و هر كدام ما را از آن مقصد باز دارند، ديگر علم نيست ، حجاب ظلمانى است . هر علمى كه انسان را باز دارد از آن چيزى كه مقصد است ، آن چيزى كه انبيا ايش آمده اند، انبيا آمده اند مردم را از اين دنيا و اين ظلمتها بيرون بكشند و به مبدا نور برسانند مبدا نور، نه انوار، از اين طرف ظلمات است و از آن طرف نور، نور مطلق مى خواهند آن را فانى كنند در نور مطلق . اين قطره را در دريا فانى كنند - البته مثل ، منطبق نيست .

براى همين آمده اند و تمام علوم و سياست و عينيت مال آن نور است ما عدمهائيم . اصل ما از آنجاست . عينيت مال آنجاست . همه انبيا هم آمده اند كه ما را از اين ظلمتها بيرون بكشند و به نور برسانند نه به انوار.

از حجابهاى ظلمانى و از حجابهاى نورانى بيرون بكشند و به نور لق متصل كنند. گاهى علم توحيد هم حجاب است . علم توحيد است ، دارد برهان اقامه مى كند بر وجود حق تعالى ، لكن از او محبوب است . همين برهانش و... او را دور مى كند از آنچه بايد باشد. انبيا قدمشان اينطور نبوده ، اوليا و انبيا قدمشان ، قدم برهانى اينجورى نبوده است ، آنها برهان را مى دانستند اما قضيه ، قضيه اثبات واجب به برهان نبوده است .

حضرت سيد الشهداء مى فرمايد:

متى غبت ؟ (كى غايب بوده اى ؟) عميت عين لاتراك (چشمى كه نمى بيند تو حاضرى و مراقبى كور باشد) و كور هم هست .(169)

/ 362