آورده اند: روزى خليفه عثمانى به جامع الازهر مصر رفت تا درس استادان را ببيند، يكى از استادان كه رماتيسم و درد پاى شديد مبتلا بود پاى خود را دراز كرده بود ناگهان خليفه وارد شد استاد نتواست پاى خود را جمع كند و همچنان به درس خود ادامه داد و همين موجب شد كه ه تندى و بى اعتنائى از آنجا رد شود اما روز بعد براى رعايت حال استاد بيمار مبلغى بيش از حد عادى كه براى سايرين تحفه فرستاده بود براى آن استاد فرستاد، اما آن عالم پرهيزكار كه متوجه تندى عبور روز قبل خليفه شده بود پول را نپذيرفت و پيغام داد: كسى كه پاى خود را نمى تواند براى كسى جمع كند، دست خود را هم پيش آن كس دراز نخواهد كرد.(190)