عباى زمستانى - مردان علم در میدان عمل جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مردان علم در میدان عمل - جلد 7

نعمت الله حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عباى زمستانى

يكى از مقلدين شيخ انصارى رحمة الله عليه كه تاجر بود، عباى زمستانى گرانبهائى كه در نوع خود بسيار مرغوب ود به شيخ هديه كرد، دست شيخ را بوسيد و عبا را بر دوش او افكند.

فرداى آن روز، كه در نماز جماعت شيخ انصارى رحمه الله شركت كرد، شيخ را با همان عباى ساده اش ديد بعد از نماز به محضر شيخ رفت و پرسيد: آن عباى گرانبها كه ديروز به شما هديه كردم كجاست ؟ شيخ در پاسخ گفت : آن را فروختم و با پول آن دوازده عباى زمستانى ساده خريدارى كرده و به افرادى كه در اين فصل زمستان عبا نداشتند دادم ، تاجر عرض كرد: اى مولاى من ، عبا مال شما بود و مخصوصا براى شما خريده بودم تا خودتان آن را بپوشيد .

شيخ در پاسخ فرمود: ان ضميرى لا يقبل ذلك : وجدانم چنين كارى را نمى پذيرد كه چنين عبايى بپوشم در حالى كه عده اى به عباى ساده زمستانى نيازمندند .

شيخ در راه فراگيرى حكمت

حجت الاسلام سيد احمد مددى فرمودند:

استاد بزرگوارمان مرحوم آيت الله العظمى آقاى بجنوردى نقل مى فرمودند از مرحوم آقاى شيخ اسدالله زنجانى كه از علماى كاظمين بودند، و از شاگردهاى مرحوم ميرزاى بزرگ ، ايشان از استادشان مرحوم شيرازى يعنى مرحوم مجدد شيرازى ، و ايشان هم از استادشان مرحوم شيخ انصارى كه مى فرمودند: مرحوم شيخ در جلسه اى كه بوديم توصيه مى كردند به ما: شما يك دوره معقول را بخوانيد، و مطلع باشيد از مسائل معقول .

و آنگاه فرمودند: من در مدتى كه در كاشان اقامت داشتم و خدمت مرحوم ملا احمد نراقى مى رفتم ، از ايشان درخواست كردم كه به من فلسفه درس بدهند. ايشان به خاطر گرفتاريهاى فراوان امتناع كردند، و فرمودند من شخصى را به شما معرفى مى كنم كه به شما فلسفه درس بدهد، و آدرس منزل او را دادند.

مرحوم شيخ فرمودند: من رفتنم به آن آدرس در زدم . شخصى بيرون آمد كه هيئت دراويش داشت ، وقتى كه چشمش به من افتاد تعجب كرد، من با لباس علما و ايشان با هيئت دراويش ! من گفتم : آخوند ملا احمد من را فرستادند. اسم ايشان را كه بردم تعجب ايشان كم شد و گفت : خوب ، بفرمائيد. گفتم : من از ايشان درس فلسفه خواستم ، ايشان به خاطر گرفتاريهاشان قبول نفرمودند، و گفتند بيايم اينجا كه شما يك دوره فلسفه به من درس بدهيد. گفت : من فعلا حال ندارم براى اين كارها، ليكن چون آخوند فرموده اند من يك دوره مثنوى ملاى روم را براى شما مى گويم و در ضمن آن ، يك دوره فلسفه و حكمت را هم مى گويم .

مرحوم شيخ مى فرمايد: آن مدت كه من كاشان بودم ، نزد همان شخص يك دوره مثنوى را خواندم و در همان حال يك دوره مسائل حكمت و معقول را فرا گرفتم .(159)

/ 362