جنبه عرفانى مرحوم شيخ مرتضى انصارى - مردان علم در میدان عمل جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مردان علم در میدان عمل - جلد 7

نعمت الله حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جنبه عرفانى مرحوم شيخ مرتضى انصارى

آقاى شيخ احمد سبط الشيخ فرموده اند: مرحوم سيد على شوشترى (استاد مرحوم ملا حسين قلى همدانى در عرفان ) از علماى شوشتر هستند و حد جارى مى كردند، در يك جريانى كسى به او مى گويد: آقا اين راهى كه مى روى راه جهنم است شما بايد به نجف برويد، وقتى به نجف مى رود در آنجا ارتباطش با شيخ مرتضى انصارى للّه زياد بوده بطورى كه بيشتر كارهاى او را شيخ توسط ملا رحمت الله انجام مى داد، و از نظر سير و سلوك هم مشخص نبوده است كه كدام شيخ و استاد ديگرى است ، شاهد اين مطلب خاطره اى است كه مرحوم ميرزا احمد كفائى از زبان مرحوم والدش آخوند خراسانى نقل كرد: در زمان شيخ براى ما معلوم نبود كه شيخ ، شيخ سيد است يا سيد شيخ شيخ است تا اينكه شيخ وفات يافت ، پس از تغسيل و تكفين و نماز كه توسط آقا سيد على خوانده شد مرحوم سيد على زياد گريست پس از گريه گفت : آقايان گريه من براى فوت شيخ نبوده هر كسى از دنيا خواهد رفت پيامبر صلى الله عليه و آله هم از دنيا رفت ، فوت شدن گريه ندارد گريه من براى اموراتى بود كه شيخ اسرارى در سينه داشت و كسى را در دنيا پيدا نكرد كه آن اسرار را به او بسپارد ناراحتى من براى اين است .

جهيزيه عروسى دختر شيخ انصارى

آقاى سبط الشيخ فرمودند: مرحوم شيخ خواستند دخترشان را كه جده ماست به پسر برادر خود آقا شيخ محمد حسن بدهند وكيل شيخ به نام محمد صالح كه از تجار بود آمد و گفت : من مخارج ازدواج را مى دهم ، مرحوم شيخ فرمود: در اين صورت من اين عروسى را بهم مى زنم . فرد مذكور نزد شيخ منصور پدر شيخ محمد حسن رفت و گفت :

من مقدارى از مخارج عروسى را تقبل مى كنم وقتى كه شيخ شنيد به برادرش گفت : قبول نكن اگر قبول كردى من اين كار را نمى كنم از اين جهيزيه دختر شيخ را يك نفر از بام به آن بام به يك نفر ديگر داد و يا سه مرتبه .

شيخ محمد حسن مى گويد ظرفهائى كه به ما داده شد، مثل اين بودند كه وصله داشتند. اين مطلب را از كوچكى به ما گفتند.(160)

/ 362