افشين علاء در وصف امام خمينى قدس سره چه خوب سروده است
ديدنش فتنه ها به دل مى كرد
گر كه مى ديد روى او بى شك
آفتابى كه در نگاهش بود
گريه يا خنده اشك يا فرياد
او چو خورشيد بود و من فانوس
تا كه لب را به گفته وا مى كرد
چشم دل باز كردم و ديدم
او همان آفتاب تابان بود
مولوى هم اگر در آنجا بود
دامن شمس را رها مى كرد
صورتش ماه را خجل مى كرد
گل سرش را به زير گل مى كرد
چشم خورشيد را كسل مى كرد
با نگاهش مرا دو دل مى كرد
حالت قطره بود و اقيانوس
شور و حالى دگر بپا مى كرد
تار و پودش خدا خدا مى كرد
يا كه چشمان من خطا مى كرد
دامن شمس را رها مى كرد
دامن شمس را رها مى كرد
ما نان از آن حق خورده ايم
ابو سعيد حداد قائنى از دانشمندان قرن چهارم هجرى فاضل و زاهد بوده هنگامى كه شيخ ابوسعيد ابوالخير به قائن رفته بود به حضور او رسيده است .
در كتاب اسرار التوحيد به اين ملاقات اشاره اى نموده و مى نويسد: آورده اند كه در آن وقت كه شيخ ابوسعيد به قائن رسيد او را در آنجا دعوتها كردند، يك روز شيخ را دعوتى كرده بودند چون شيخ آنجا حاضر شد كسى به خواجه بوسعيد حداد فرستادند كه بزرگ عصر بود. او گفت : مدت چهل سال است كه من نان خود خورده ام و نان هيچكس نخورده ام .
خبر به شيخ آوردند شيخ گفت : مدت پنجاه سال و اندى است كه نه نان خود و نه نان كسى ديگر خورده ام ، ما هر چه خورده ايم نان حق و از آن حق است كه خورده ايم .(180)