خصوصيات مرحوم سيد جمال الدين اسد آبادى از ديدگاه شهيد مطهرى
خوب است بدانيم كه سيد جمال درد جامعه اسلامى را چه تشخيص مى داده و راه چاره را چه مى دانسته است و چه راههائى براى وصول به هدفهاى اسلامى خويش انتخاب مى كرده است ؟ نهضت سيد جمال هم فكرى بود و هم اجتماعى ، او مى خواست رستاخيزى هم در انديشه مسلمانان به وجود و هم در نظامات زندگى آنها.او در يك شهر و يك كشور و حتى يك قاره توقف نكرد، هر چند وقت در يك كشور به سر مى برد، آسيا و اروپا و آفريقا را زير پا گذاشت ، در هر كشور با گروههاى مختلف در تماس بود همچنانكه نوشته اند در برخى كشورهاى اسلامى عملا وارد ارتش شد براى اين كه تا دل سپاهيان نفوذ نمايد.مسافرت سيد به كشورهاى مختلف اسلامى و بازديد آنها از نزديك سبب شد كه آن كشورها را از نزديك بشناسد و ماهيت جريانها و شخصيت هاى اين كشورها را به دست آورد. همچنانكه جهان پيمائيش و مخصوصا توقف نسبتا مى گذشت و به ماهيت تمدن اروپا و نيت سردمداران آن تمدن آشنا ساخت .سيد جمال در نتيجه تحرك و پويائى هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهاى كشورهاى اسلامى كه داعيه علاج آنها را داشت دقيقا آشنا بود.سيد جمال مهمترين و مزمن ترين درد جامعه اسلامى را استبداد داخلى و استعمار خارجى تشخيص داد و با اين دو به شدت مبارزه كرد. آخر كار هم جان خود را در همين راه از دست داد...دردهائى كه سيد جمال در جامعه اسلامى تشخيص درد عبارت بود از:1 - استبداد حكام 2 - جهالت و بى خبرى توده مسلمان و عقب ماندن آنها از كاروان علم و تمدن .3 - نفوذ عقائد خرافى در انديشه مسلمان و دور افتادن آنها از اسلام نخستين .4 - جدائى و تفرقه ميان مسلمانان ، به عناوين و غير مذهبى 5 - نفوذ استعمار خارجى
سيد چاره دردهائى كه تشخيص داده بود در امور ذيل مى دانست :
1 - مبارزه با خود كامگى مستبدان اين مبارزه را چه كسى بايد انجام دهد؟ مردم ، مردم را چگونه بايد وارد ميدان مبارزه كرد؟ آيا از اين راه كه به حقوق پايمال شده شان آگاه كردند؟ بدون شك اين كار لازم است اما كافى نيست . پس چه بايد كرد.كار اساسى اين است كه مردم ايمان پيدا كنند كه مبارزه سياسى يك وظيفه شرعى و مذهبى است .تنها در اين صورت است كه تا رسيدن به هدف از پاى نخواهند نشست . مردم در غفلتند كه به نظر اسلام ، سياست از دين و دين از سياست جدا نيست . پس همبستگى دين و سياست را بايد به مردم تفهيم كرد. اعلام همبستگى دين و سياست و اعلام ضرورت شرعى آگاهى سياسى براى فرد مسلمان و ضرورت دخالت او در سرنوشت سياسى كشور خودش و جامعه اسلامى يكى از طرحهاى سيد براى چاره جوئى دردهاى موجود بود. خود سيد عملا با مستبدان زمان درگيرى داشت ، مريدان خود را به مبارزه تحريك مى كرد تا آنجا كه قتل ناصر الدين شاه به تحريك او منتسب شد.2 - مجهز شدن به علوم و فنون جديد.3 بازگشت به اسلام نخستين ، و دوره به دور ريختن خرافات و پيرايه ها و ساز و برگهائى كه به اسلام در طول تاريخ بسته شده است ...4 ايمان و اعتماد به مكتب .سيد در نشريات و خطابه هاى خود كوشش داشت مسلمانان را عميقا مؤ من سازد كه اسلام قادر است به عنوان يك مكتب و يك ايدئولوژى مسلمانان را نجات و رهائى بخشد و به استبداد داخلى و استعمار خارجى پايان دهد و بالاخره به مسلمانان عزت و سعادت ارزانى دارد. مسلمانان طمئن باشند كه براى تاءمين سعادت خود نياز به مكتب ديگر ندارند و نبايد به جانب مكتب ديگر دست دراز كنند. از اين رو در آثار و نوشته هاى خود به ذكر مزاياى اسلام مى پرداخت : از قبيل اعتبار دادن به عقل و برهان و استدلال ، و از قبيل اينكه تعليمات اسلام بر اساس شرافت فرد انسانى و قابليت او براى رسيدن به هر تعالى به استثناى نبوت است ، و از قبيل اينكه اسلام دين علم است ، دين عمل و سختكوشى است ، دين جهاد و مبارزه است ، دين اصلاح و مبارزه با فساد و امر به معروف و نهى از منكر است ، دين عزت و عدم قبول ذلت است ، دين مسئوليت است و...سيد مخصوصا روى توحيد اسلامى . و اينكه اسلام توحيد را جز بر مبناى يقين برهانى پذيرفته نمى داند و اينكه توحيد برهانى و استدلالى ريشه سوز همه عقائد باطله است تكيه فراوان داشت و معتقد بود جامعه اى كه معتقد باشد اساسى ترين معتقداتش را بايد با نيروى برهان و يقين ، نه ظن و تخمين و نه تعبد و تقليد به دست آورد كافى است كه زير بار خرافه و اوهام نرود پس بايد مردم را به توحيد برهانى دعوت كرد تا احترام و اعتبار عقل از نظر دينى براى آنها مسلم و مسجل گردد.5 مبارزه با استعمار خارجى ...6 اتحاد اسلام . ظاهرا نداى اتحاد اسلام را در برابر غرب اولين بار سيد جمال بلند كرده منظور از اتحاد اسلام ، اتحاد مذهبى كه امرى غير عملى است ، نبود، منظور اتحاد جبهه اى و سياسى بود يعنى تشكيل صف واحد در مقابل دشمن غارتگر...7 - دميدن روح پرخاشگرى و مبارزه و جهاد به كالبد نيمه جان جامعه اسلامى ...8 مبارزه با خود باختگى در برابر غرب ...- سيد جمال الدين اسد آبادى
امتيازات سيد جمال الدين اسد آبادى
سيد جمال از يك سلسله مزاياى طبيعى و اكتسابى برخوردار بوده كه در مجموع نظيرى برايش نمى توان يافت .عى اولا از هوش و استعداد خارق العاده برخوردار بود كه به ندرت در ميان افراد بشر نظيرى برايش مى توان يافت . اين چيزى است كه همه كسانى كه او را از نزديك ديده اند بدان معترفند. ثانيا نفوذ كلام و قدرت القا و تلقين فوق العاده اى داشته است ، گوئى از نوعى هيپنوتيزم و سحر كلام برخوردار بوده است ، در خطابه هايش كه در مصر ايراد كرده گاه و لوله ايجاد ميكرد، مردم را بر حال و وضع خود سخت مى گريانده و به هيجان مى آورده است .از نظر اكتسابى اولين امتيازش اين است كه فرهنگش فرهنگ اسلامى است ، تحصيلات اوليه سيد در قزوين و تهران و نجف بوده ، مخصوصا در نجف از محضر دو شخصيت بزرگ بهره مند شده ؛ يكى مجتهد بزرگ خاتم الفقهاء حاج شيخ مرتضى انصارى اعلى الله مقامه و ديگر حكيم متاءله فيلسوف عاليقدر و عارف بزرگ آخوند ملاحسينقلى همدانى در جزينى شوندى ظاهرا سيد علوم عقلى را از اين مرد بزرگ كه خود از شاگردان برجسته مرحوم حاج ملاهادى سبزوارى بوده فرا گرفته است و به علاوه در محضر اين مرد بزرگ كه ضمنا همشهرى سيد نيز بوده با مسائل معنوى و عوالم عرفانى آشنا شده است دوستى و رفاقتش با دو بزرگ ديگر در نجف يكى مرحوم آقا سيد احمد طهرانى كربلائى عارف و حكيم بزرگ عصر خودش ، و ديگر مرحوم سيد سعيد حبوبى شاعر و اديب و عارف و مجاهد بزرگ عراقى كه در انقلاب عراق نقش برجسته اى داشته است در محضر مرحوم آخوند همدانى صورت گرفته است ...ز سيد آشنائى او با جهان و زمان خود بود. او اولا زبانهاى متعدد بيگانه از قبيل انگليسى و فرانسه و حتى روسى را (طبق نقل آثار العجم ) مى دانست . به آسيا و اروپا و قسمتى از آفريقا مسافرت كرده و با شخصيتهاى مهم علمى و سياسى جهان برخورد و مذاكره كرده بود و اينها به او ديد وسيعى بخشيده بود.مين امتياز سيد اين بود كه جهان اسلامى را كه در راه نجات و رهائى آن كوشش مى كرد از نزديك مى شناخت .به غالب آن كشورها مسافرت كرده و با مردم آنجا از نزديك تماس پيدا كرده بود. به حجار و مصر و هند و ايران و تركيه و افغانستان رفته و در هر كدام مدتى اقامت كرده بود، و لهذا به ماهيت حركتها و نهضتها و شخصيتهائى كه در آن زمان در كشورهاى اسلامى وجود داشت پى برده بود و از اشتباهاتى از نوع اشتباهاتى كه برخى مصلحان ديگر دچار شده اند مصون ماند. چهارمين امتيازاش اطلاعات وسيعش درباره اوضاع سياسى و اقتصادى و جغرافيائى كشورهاى اسلامى بود.از نامه اى كه به مرحوم زعيم بزرگ حاج ميرزا حسن شيرازى نوشته است روشن مى شود كه تا چه حد اين مرد از اوضاع عمومى ايران و از جريانهاى پشت پرده سياست و از نيرنگهاى استعمار آگاه بوده است ...از خصوصيات برجسته سيد جمال اين است كه در اثر آشنائى نزديك با جامعه شيعه و با جامعه سنى تفاوت و دوگانگى وضع روحانيت شيعه را با روحانيت سنى به خوبى درك كرده بود.او مى دانست كه روحانيت سنى يك نهاد مستقل ملى نيست و در مقابل قدرتهاى استبدادى و استعمارى قدرتى به شمار نمى رود، روحانيت سنى وابسته به حكومتهائى است كه خود قرنها آن را به عنوان اولواالامر به جامعه معرفى كرده است لهذا در جامعه تسنن به سراغ علما مى رفت و مستقيما به سراغ خود مردم مى رفت ، از نظر او علماى دينى سنى از جهت اينكه بشود به عنوان پايگاه ضد استبداد و ضد استعمار از آنها بهره جست امتياز خاصى ندارند مانند ساير طبقانند.ى روحانيت شيعه چنين نيست ، روحانيت شيعه يك نهاد مستقل است ، يك قدرت ملى است ، همواره در كنار مردم و در برابر حكمرانان بوده است ، از اين رو سيد جمال در جامعه شيعه اول به سراغ طبقه علما رفته و به آگاه سازى آنها پرداخت ، اين طبقه را بهترين پايگاه براى مبارزه با استبداد و استعمار تشخيص داد. از مضمون و محتواى نامه هائى كه سيد به علماى شيعه ، خصوصا نامه اش به زعيم بزرگ مرحوم حاج ميرزا حسن شيرازى اعلى الله مقامه و نامه ديگرش كه صورت بخشنامه دارد به سران علما معروف و برجسته شيعه در عتبات و در تهران و مشهد و اصفهان و تبريز و شيراز و غيره نوشته است اين مدعا كاملا پيداست .سيد جمال تشخيص داده بود كه در روحانيت شيعه اگر احيانا افرادى رابطه نزديك با مستبدان زمان خود داشته اند وابستگى خود را با روحانيت و مردم و دين حفظ كرده اند و از آن اصل كه در فقه مطرح است يعنى استفاده از پايگاه دشمن به سود مردم پيروى كرده اند، و اگر احيانا افراغدى هم بوده اند (كه البته بوده اند) كه واقعا وابسته بوده اند جنبه استثنائى داشته اند و لهذا مردم شيعه پيوند محكم خود را با روحانيت شيعه در طول تاريخ نگسسته اند.روش سيد جمال در قبال روحانيت شيعه ، تاءثير فراوانى داشت هم در جنبش تنباكو كه منحصرا به وسيله علما صورت گرفت و مشتى آهنين بود بر دهان استبداد داخلى و استعمار خارجى ، و هم در نهضت مشروطيت ايران كه به رهبرى و تاييد علما صورت گرفت . در تاريخ سيد جمال به عنوان يك شخصيت مسلمان انقلابى آگاه هرگز ديده نشده است كه روحانيت شيعه را بكوبد يا تضعيف نمايد، با آن كه شخصا در اثر برخى ناآگاهيها صدمات و آزارهائى هم ديده است ...امتياز ديگر سيد جمال اين است كه با اينكه به اصطلاح مردى تجددگرا بود و مسلمانان را به علوم و فنون جديده و اقتباس تمدن غربى مى خواند و با بى سوادى و بى خبرى و عجز فنى و صنعتى مسلمانان به پيكار برخاسته بود، متوجه خطرهاى تجديد گرائيهاى افراطى بود او مى خواست نان علوم و صنايع غربى را فراگيرند اما با اينكه اصول تفكر مسلمانان يعنى جهان بينى آنها جهان بينى غربى گردد و جهان را با همان عينك ببينند كه غرب مى بيند مخالف بود، او مسلمانان را دعوت مى كرد كه علوم غربى را بگيرند اما از اينكه به مكتب هاى غربى بپيوندند آنها را برحذر مى داشت ...4 رهبرى هر نهضتى نيازمند به رهبر و رهبرى است . در اين جهت جاى سخن نيست . يك نهضت كه ماهيت اسلامى دارد و اهدافش همه اسلامى است ، وسيله چه كسانى و چه گروهى مى تواند رهبرى شود و بايد رهبرى شود؟ بديهى است كه وسيله افرادى كه علاوه بر شرائط عمومى رهبرى ، واقعا اسلام شناس باشند و با اهداف و فلسفه اخلاقى و اجتماعى و سياسى و معنوى اسلام كاملا آشنا باشند، به جهان بينى اسلام ، يعنى بينش و نوع ديد اسلام درباره هستى و خلقت و مبداء و خالق هستى و جهت و رورت هستى ، و ديد و بينش اسلام درباره انسان و جامعه انسانى كاملا آگاه باشند، ايدئولوژى اسلام را يعنى طرح اسلام را درباره اينكه انسان چگونه بايد باشد و چگونه بايد زيست نماى و چگونه بايد خود را و جامعه خود را بسازد و چگونه به حركت خود ادامه دهد و با چه چيزها بايد نبرد كند و بستيزد و خلاصه چه راهى را انتخاب كند و چگونه برود و چگونه بسازد و چگونه زيست نمايد و... درك نمايد بديهى است ، افرادى مى توانند عهده دار چنين رهبرى بشوند كه در متن فرهنگ اسلامى پرورش يافته باشند، و با قرآن و سنت و فقه و معارف اسلامى آشنائى كامل داشته باشند و از اين رو تنها روحانيت است كه مى تواند نهضت اسلامى را رهبرى نمايد...امروز هم ما به خواجه نصيرالدينها، بوعلى سيناها، ملا صدراها، شيخ انصاريها، شيخ بهائيها، محقق حلى ها و علامه حلى ها احتياج داريم اما خواجه نصير الدين قرن چهاردهم نه خواجه نصير الدين قرن هفتم ، بو على قرن چهاردهم نه بوعلى قرن چهارم ، شيخ انصارى قرن چهاردهم نه شيخ انصارى قرن سيزدهم ، يعنى همان خواجه نصير و همان بوعلى و همان شيخ انصارى با همه آن مزاياى فرهنگى به علاوه اينكه بايد به اين قرن تعلق داشته باشد و در اين قرن و نياز اين قرن را احساس نمايد...ند روز پيش يكى از دوستان كتابى به من ارائه داد كه مجموعه اى از مقالات بوده و مرا به خواندن و اظهارنظر درباره يكى از آن مقالات تشويق كرد. آن مقاله تحت عنوان للّه للّه در روش و به قلم يكى از دوستان ناديده بود كه سالها در اروپا است و غيابا به ايشان ارادت دارم زيرا تا آنجا كه شنيده و اطلاع دارم مرد مسلمان و با حسن نيتى است . در قسمتى از اين مقاله بحث رهبرى به اصطلاح سنتى نقد شده بود.در آغاز آن مقاله مسئله حركت و بنيار و تبديل شدن حركت و بنياد مطرح شده است كه چگونه حركتها و جنبشها تغيير ماهيت مى دهد و به صورت نظامها و قالبها در مى آيند و يك امر پويا تبديل به يك امر ايستا مى گردد، نيروهاى اجتماعى ما اگر پياپى چون موج برمى خيزند و جذب مى شوند به خاطر تبديل حركت به بنياد است . به خاطر قالب پيدا كردن انديشه و عمل است ، پس كار اول اينست كه قالب يا قالبها را بشكنيم ، آنگاه اين مساءله مطرح شده است كه اسلام دين جوانان است و جوان قالب شكن است پس اسلام دين قالب شكنى است .سپس سخن به مساءله رهبر كه اكنون بحث است كشيده شده است و از رهبرى سنتى آغاز شده است .در آن مقاله چنين آمده است :از رهبرى سنتى كه پاسدار بنيادهاى فرهنگى است كارى ساخته نيست چرا كه طى دو قرن تمام عرصه هاى انديشه را از او گرفته اند و هنوز نيز مى گيرند و اين رهبرى گاهى مقاومتكى كار پذيرانه مى كند و تسليم مى شود در ميان اين رهبرى البته سيد جمال ، مدرس ، و... خمينى مستثنى هستند.(258)