زهد و پرهيز داود الطائى
محمد بن قحطبه به كوفه آمده گفت : كسى را ميخواهم براى تعليم و تربيت فرزندانم كه عالم به كتاب خدا و سنت رسول الله صلى الله عليه و آله و عالم به تاريخ و آثار و فقه و نحو و شعر باشند. گفتند كسى كه همه اين علوم را جمع كرده باشد او فقط ابو سليمان (داود الطائى ) است . ايشان كيسه اى كه در آن ده هزار درهم بود براى او فرستاد. داود آن را پس فرستاد محمد بن قحطبه دو بدره بوسيله دو غلام نزد او فرستاد و گفت :
اگر داود اين وجه را قبول كند شما آزايد را آوردند و به او دادند او قبول نكرد گفتند اگر شما اين بدره ها را قبول كنيد ما آزاد مى شويم ، گفت :
مى ترسم قبول كردن اين بدره ها طنابى در گردنم باشد كه مرا به سوى آتش بكشد، اينها را به محمد بن قحطبه رد كنيد و بگوئيد اگر اين پول ها را به كسانى كه از آنها به ظلم گرفته رد كند بهتر از اين است كه به من بدهد.
گويند او چهل سال روزه گرفت كه اهل خانه اش ندانستند صبحانه اش را همراه خود مى برد در بيرون منزل صدقه مى داد و غروب برمى گشت با عيالش شام مى خورد و افطار مى كرد و آنها نمى دانستند كه او روزه است .
خادمه اش به او گفت : دوست دارى يك غذاى چربى برايت تهيه كنم ؟ گفت : آرى ، چون غذا تهيه شد و در نزد او نهاد به آن خادمه گفت : يتيمان بنى فلان در چه حالى هستند؟ گفت : به همان حال خود هستند، گفت اين غذا را براى آنها ببر، زن گفت : تو مدتى است غذاى خوب نخورده اى ، گفت : اين غذا را اگر آنها بخورند به عرش مى رسد و اگر من بخورم به بيت الخلاء مى رسد.(150)