تيز هوشى مرحوم ملا على كنى در ابطال سند
مرحوم آيت الله احمد زنجانى فرموده است :ما جعل سند شنيده بوديم اما ابطال سند نشنيده بوديم .از آقايان لواسان از يكى از وجوه طهران حكايتى از مستوفيان ناصر الدين شاه اجاره كرده بودم مدتها وجه اجاره مى دادم تا اينكه من هزار تومان پول تهيه كرده آن را خريدم قباله اش راخود آن مستوفى نوشت و آورد و به مهر سه نفر از علماى مهم تهران كه يكى مرحوم ملا على كنى بود رسانيد و به من داد.چند ماه از اين معامله گذشت ، مستوفى به من گفت كه چند ماه است وجه اجرا مرا تاخير انداخته اى من با خود گفتم شوخى ميكند خنديده و در شدم . بعد از چند ماه باز مرا ديد از من مطالبه وجه اجاره نمود من گفتم شوخى مى كنيد گفت چه شوخى ، شروع كرد به پرخاش كردن تا بالاخره مرا پيش حاكم برد. در آنجا اظهار نمود كه فلانى چند ماه است وجه اجاره مرا نمى دهد. من عرض كردم به من فروخته و قباله به خط خود و خط مهر فلان وفلان و فلان داده (اسم آن سه آقا را بردم ).گفتند پس برو قباله را بياور، من فورى آمده همان سند را كه توى يك لوله گذاشته بودم از جعبه بيرون آورده ، آوردم خدمت حاكم گذاشتم .حاكم ورقه را از توى لوله بيرون آورده باز كرد من ديدم ورقه سفيد است خطش پريده فقط در گوشه آن خط و مهر مرحوم حاج ملا على مانده بود آن هم مجمل بود به اسم مقر، تصريح نكرده بود.من كه آن را ديدم رنگم پريد و دلم طپيد و ضعف مستوليم شد، بى حال افتادم بعد كه يك خورده به حال آمدم عرض كردم چشم وجه اجاره او را مى دهم .آنها از حال ضعف و بيچارگى من تفرس كردند كه من صدق لهجه دارم گفتند قصه چيست گفتم به خدا واقع امر همان است كه عرض كردم حالا چه شده كه خط سند پريده نمى دانم .گفتند: پس برويد از آقايان تحقيق كنيد. آمديم اول خدمت آن دو آقا من هر چه در خدمت آنها نشانه گفتم قضيه خاطر آنها نيامد تا اينكه خدمت آقاى كنى آمديم . او حافظه غريبى داشت همين كه قضيه را اظهار كرديم او تمام خصوصيات مجلس را شروع كرد به گفتن مستوفى خواست القاء شبهه كند گفت يادم است تو خودت اين قباله را آوردى دادى به من و بعد از اقرار من خواستم كه مهر نمايم تو قلمدان خود را از كمر كشيده پيش من گذاشتى من گفتم من با اين قلمدان منحوس تو نمى نويسم بعد قلمدان خودم را آوردند آنرا نوشته مهر كردم پس هر چه هست در مركب منحوس تو است پس راز كه عيان شد مستوفى را حبس كردند و بعد از مدتى ناصر الدين شاه امر كرد دستش را بريدند. و لكن در شريعت اسلام اينگونه جنايت تعزير دارد نه حد بلى حد شرعى دزدى كه بريدن دست باشد مخصوص است به آن دزد كه حرز را بشكند و به اندازه يكربع دينار از حرز بيرون بياورد و در اين باب بعضى گفته :
يد بخمس مئين عسجدوديت
ما بالها قطعت فى ربع دينار
ما بالها قطعت فى ربع دينار
ما بالها قطعت فى ربع دينار
عز الامانة اغليها و ارخصها
ذل الخيانة فافهم حكمة البارى
ذل الخيانة فافهم حكمة البارى
ذل الخيانة فافهم حكمة البارى