مكاشفه جالبى از حجت الاسلام شفتى و مشاهده او شهر امام زمان عليه السلام را - مردان علم در میدان عمل جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مردان علم در میدان عمل - جلد 7

نعمت الله حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مكاشفه جالبى از حجت الاسلام شفتى و مشاهده او شهر امام زمان عليه السلام را

آقاى حسين حيدرى كاشانى در كتاب حكومت عدل گستر نوشته است مرحوم حجت الاسلام شفتى سيد محمد باقر رساله علميه اى دارد به نام تحفة الانوار ، پس از آنكه از دنيا مى رود كتاب را در تركه او مى بينند در پشت آن كتاب به خط بسيار خوبى ديدند هائى براى مطالعه كنندگان مرقوم داشته از آن جمله مى فرمايد:

التزام تمام و اقبال به جميع قلب در تمام اوقات به حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه داشته باشيد كه آن جناب پدر شفيق خلق است و بپرهيزيد از اينكه از آن حضرت غفلت كنيد و اقبال به غير داشته باشيد و من از آن حضرت مى خواستم مشاهده جزيره خضراء و بحر ابيض و بلادى كه در آنها اولاد حضرت حكومت مى كنند خدا را قسم دادم به حق وليش حجة بن الحسن عجل الله تعالى فرجه كه صحت اين امر بر من مكشوف گردد تا اينكه در شب عيد غديرى كه شب جمعه بود در ثلث آخر ر باغچه منزل خود در محله بيدآباد اصفهان راه مى رفتم ناگاه سيد مجللى را ديدم كه به سيماى علما بود و خبر داد مرا به آنچه در دل داشتم از آرزوى ديدن آن شهرها و گفت : آيا مى خواهى به چشم خود ببينى تا عبرتى براى تو و ديگران باشد؟ گفتم : بله اى آقا من ، منت بزرگى بر من مى گذارى ، فرمود: بيا و دو چشم خود را بر هم بگذار و درود بر جدت رسول الله و آل او بفرست .

چنين كردم ، فرمود: چشمت را باز كن و بنگر چه مى بينى از آيات الهى . من شهرى را ديدم كه خانه هاى آن از يكديگر دور بود و طرف راست و چپ آن سبز و خرم از درختها، گلها (كانها جنات تجرى من تحتها الانهار).

سپس فرمود: نگاه كن به آخر درختها، چون نگاه كردم مسجدى به نظرم رسيد فرمود: برو در آن مسجد امامى است با او نماز فجر را بخوان رفتم در پشت سر او صفوفى مرتب مشاهده كردم و با او نماز خواندم گفتند: كه او از طبقه هفتم صاحب الزمان است و اسم او عبدالرحمن است .

نماز، امام در محراب ايستاده همانند بدر لامع و نور صورت او تا عنان آسمان متصاعد بود، او مرا ديد و فرمود: مرحبا به تو همانا خداوند بر تو منت گذارد، پس از ايشان سوال كردم از مسائلى كه بر من مشكل شده بود و جواب داد و اكرام و انعام نمود و خبر داد مرا از ما فى الضميرم ، پس از تعقيب نماز نزديك طلوع آفتاب شد. در خاطرم گذشت كه همچون وقتى با مردم نماز مى خواندم و آنها بر عادت هر روز منتظر من هستند و امروز گذشت و به نماز نرسيدم .

در اين حال همان سيد كه در محراب نشسته بود فرمود: مترس و محزون مباش كه اكنون تو را به جاى خود مى رسانم و نماز مى خوانى با آنها.

پس ديدم همان آقاى اولى آمد و دست مرا گرفت و گفت : برويم ، به بركت امام زمان - عليه السلام - ناگاه خود را در مسجد اصفهان ديدم و با جماعت نماز خواندم و آن آقا را ديگر نديدم .

اين بود آنچه را مرحوم حجت الاسلام شفتى در پشت كتاب تحفة الانوار خود براى مردم مرقوم داشت .

وقتى اين مطلب رابراى يكى از بزرگان نقل مى كردم ، مى فرمود: مرحوم شفتى مرد بزرگوارى است و نمى توان نوشته او را سرسرى گرفت و ترتيب اثر به او نداد.

آقاى شيخ ذبيح الله محلاتى در كتاب سيوف بارقه مى نويسد كتاب مذكور كه اين حكايت در پشت آن نوشته شده است و آن را در ميان تركه سيد پيدا كرده اند معلوم مى شود در زمان خود اين مطلب را مخفى داشته و به كسى اظهار نكرده است . (334)

/ 362