مبارزه و نقش مرحوم سيد على اكبر مجتهد فال اسيرى در تحريم تنباكو - مردان علم در میدان عمل جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مردان علم در میدان عمل - جلد 7

نعمت الله حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مبارزه و نقش مرحوم سيد على اكبر مجتهد فال اسيرى در تحريم تنباكو

مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى در كتاب ميرزاى شيرازى زير عنوان روند مبارزه عليه امتياز تنباكو در صفحه 242 چنين مى نويسد: در شيراز همزمان باورود ماءمورين انگليسى رژى بازارها و دكاكين بسته شد و مردم در مساجد اجتماع كردند، پيشتاز مردم ، عالم مجاهد سيد على اكبر فال اسيرى برفراز منبر رفته و از زير عبا شمشيرى بيرون كشيد و فرياد و برآورد: موقع جهاد عمومى است اى مردم بكوشيد تا جامه زنان نپوشيد من يك شمشير و دو قطره خون دارم هر بيگانه اى كه براى انحصار دخانيات به شيراز بيايد شكمش را با اين شمشير پاره خواهم كرد.

شيخ حسن كربلائى نيز در اين باره در كتاب قرار داد رژى صفحه 29 مى نويسد: فرنگيان تا چندى دور از شهر اقامت گزيدند تا حكومت شيرازشرح واقعه را به دولت اطلاع داده از جانب دولت به حكومت شيراز دستور رسيد كه : جناب شريعت مآب آقا سيد على اكبر فال اسيرى را كه در خصوص اينگونه اقدامات ظهور نموده و اختصاص و امتيازى از ساير علماى اعلام آن بلد مى داشتند تا يك چندى عذر اقامت بخواهيد.

با ربوده شدن سيد على اكبر توسط عمال دولت و تبعيد او به بوشهر و سپس به بصره مردم با تجمع در شاه چراغ به ابراز تنفر از اين عمل رژيم مى پردازند ولى حكومت قوام الملك شيرازى با گلوله به استقلال طلبان پاسخ مى دهد و سواران وحشى و خون آشام بهارلوبه دستور قوام الملك مردم بى گناه را به خاك و خون كشيده سپس نمايندگان خارجى در پناه سرنيزه حكومت وارد شهر مى شوند، روحانيون از رفتن به مساجد خوددارى مى كند و مقاومت مردم ادامه مى يابد.

ابراهيم تيمورى در كتاب تحريم تنباكو مى نويسد: سيد در يكى از روزها به همراهى يكى از نوكرهاى خود در خارج از شهر راه مى رفته عده اى از سواران قوام الملك او را دستگير كرده عبا و عمامه اش را برداشته يك كلاه نمدى بر سر او مى گذارند و با حداكثر سرعت و با وضع بدى او را به طرف بوشهر بردند او در راه هر كسى را مى ديد فرياد مى كرد: من سيد على اكبر فال اسيرى هستم كه به دست ظلم گرفتارم تا به بوشهر رسيد و پس از چند روز توقف بدون آنكه با كسى ملاقات كند سوار كشتى شده به طرف بصره حركت دادند. به طورى كه صدرواثقى مى نويسد او تقريبا نيمه شعبان 1308 قمرى وارد بصره شد و اوائل همان ماه نيز سيد جمال الدين را كه در عراق تبعيد بود يكديگر را ملاقات نموده درباره اين گرفتاريها با هم مشورت كردند.

تهد مبرز فالى چنين اظهار داشت كه نياز كامل به حركت مرجعيت عاليقدر شيعه هست و بايد از نفوذ و قدرت ميرزاى شيرازى در اين مبارزه استفاده نمود البته سيد جمال الدين آن موقعيت و وجهه را نداشت تا بتواند حالت احراز وظيفه در مرجع عاليقدر ايجاد نمايد و نياز به تاييد شخصى بود كه هم خود از مراجع محسوب شود و هم مورد وثوق مرجع بزرگ باشد، لذا ايشان گفتند: نامه اى بنويس تا من با خود به سامراء ببرم و در تاييد مطالب نيز اظهارات حضور بنمايم ، نامه نوشته شد و ايشان به سامرا بردند مضامين اين نامه به ضميمه گزارشات و توضيحات ايشان و همچنين محتويات گزارش برخى ديگر از علما و مومنين و نيز تقوا و فراست ميرزاى شيرازى سبب گرديد كه ميرزاى شيرازى احراز تكليف نمايد و آن حكم كفر شكن و استبداد برانداز را صادر نمايد، سيد جمال الدين در آخر نامه اش مى نويسد: چون مجتهد و عالم نمونه حاجى سيد على اكبر وارد بصره شد و از من خواست نامه اى به رئيس مذهب بنويسم و اين مفاسد را متذكر شوم ، من هم امتثالا به نوشتن اين نامه مبادرت نمودم .(225)

/ 362