داستان ميرزا حسين واعظ تبريز و حمله روسها به تبريز - مردان علم در میدان عمل جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مردان علم در میدان عمل - جلد 7

نعمت الله حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

البته مطلب فوق را آقاى باستانى پاريزى نقل كرده است ولى به اين سخن تاريخى مرحوم امام خمينى (قدس سره ) توجه نكرده است كه در يكى از سخنرانيهايش خطاب به شاه فرموده است : كارى نكن كه به ملت دستور بدهم دمت را بگيرند و مانند پدرت از مملكت بيرونت كنند. چنانچه ملت مسلمان ايران با غيرت اسلامى و با يارى خداى عزوجل و به رهبرى آن مرحوم نه تنها سلطنت پهلوى بلكه سلطنت دو هزار و پانصد ساله را سرنگون كردند و دهان ياوه گويان و قلم به دستان بى دين و مزدور و منافق را كوبيدند...

داستان ميرزا حسين واعظ تبريز و حمله روسها به تبريز

در سالهاى اول و دوم مشروطه آقا ميرزا حسين (واعظ معروف تبريز) يكى از پيشگامان به نام (و مبلغ رژيم مشروطه ) شمرده مى شد ولى در سال سوم و پس از آن با اينكه نماينده انجمن ايالتى بود جز سردى نشان نمى داد و چون در 1290 كشاكش اولتيماتوم پيش آمد و سپس با روسيان جنگ رخ داد آقا ميرزا حسين به يكبار بر كنار مى بود و چنانچه خودش گفته است : شبى كه با روسيان جنگ رخ داد او در مهمانى بوده كه فردا از آنجا خود را به خانه مى رسانند و بيرون نمى آيد تا هنگامى كه روسها چيره مى گردند و مجاهدان از شهر بيرون مى روند و روسها به دستگيرى اين و آن مى پردازند و او چون اينها را مى شنود پنهانى از خانه بيرون مى رود و در خانه يكى از دوستانش پنهان مى شود و با همه جستجو كسى به جايگاه او پى نمى برد و همگى مى پندارند كه او نيز چون ديگران از شهر گريخته است اينست كه آقا ميرزا حسين ايمن گشته دوباره پنهانى به خانه خود برگشته و مخفى مى زيست ولى يك بى باكى (و بلكه رعايت حفظ آبرو و حيثيت خانوادگى ) پرده از روى كار او برمى دارد و ناگزيرش مى كند كه بيرون آيد و با پاى خود نزد دشمن (صمد خان نماينده و كارگزار روس ) بشتابد.

چگونگى آنكه همسر او حامله و بارور مى گردد و چون داستان نهان كردنى نبوده مردم از آن آگاه مى كردند، (قهرا همسر او مورد اتهام قرار مى گيرد) آقا ميرزا حسين چنين مى انديشد كه ميانجى نزد صمد خان فرستد و از او ايمنى گيرد و خود بيرون آيد، حاجى على آقا كمپانى كه صمد ن با خاندان وى آشنائى ديرين داشته است به ميانجى گرى برخاست و صمد خان نيز ميانجى گرى او را پذيرفت و چنين قرار شد كه آقا ميرزا حسين بيرون آيد و نزد صمد خان برود و پس از آن هر چه زودتر از آذربايجان بيرون رود ولى پيش از آنكه ميرزا از تبريز بيرون رود روسيان از ونگى داستان آگاه شده و به آزادى وى راضى نشدند و از صمدخان او را خواستند، صمد خان ناگزير شد، او را به كنسول خانه فرستاد و پس از چند روز او را روانه خوى كردند تا در آنجا در دادگاه به جرمش رسيدگى كنند اين پيش آمد بر تبريزيان بويژه به آزاديخواهان بس سخت افتاد و دلسوزى بى اندازه كردند و كسى گمان رهائى درباره او نمى برد كارگزار درباره او به كوشش افتاد و چگونگى را به وزارت خارجه آگاهى داد وزارت خارجه به سفير ايران تلگراف كرده دستور داد كه با دولت روس گفتگو كند سفير به گفتگو پرداخت و از دولت روس چنين پاسخ دادند ه دادگاه جنگى خوى بسته به فرمانفرمائى قفقاز و در كارهاى خود آزاد است و با اين همه كابينه دستور خواهد فرستاد واعظ را از كشتن نگه دارند و به كيفر ديگر رسانند، واعظ پس از چند ماهى كه در خوى در بند مى زيست و روسيان باز پرسيهائى از او كردند رهايش ساختند و او از همانجا روانه استامبول شد و به ديگران پيوست واعظ خود گفته است : هنگامى كه در خوى در بند بوده چون مرگ را براى خود حتمى مى دانست و هيچگونه اميدى به رهائى نداشته به هنگام باز پرسى و داورى ديوانگى از خود نشان مى داده و گويا چنين مى داند كه در نتيجه آن رها گرديده است .(245)

/ 362